یادداشت های یک دلشده ی ولشده (م.نساجی)


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


دانش آموخته حوزه علمیه قم، دکترای فلسفه، پژوهشگر علم و دین، دانشگاه کانتربری
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
Mahdi_nassaji@yahoo.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


شعر از مرحوم سياوش كسرايى☝🏽


Mehdi Nassaji dan repost


سخنرانی در نشست تلگرامی گروه تیرداد با موضوع علم دینی-مهدی نساجی -مهر 1397


♦️آقا مرگ است، مرگ!

وزیر بهداشت در اظهار نظری گفته است: «برخی بیماران طول عمر کمی دارند، آیا مردم اجازه میدهند ما یک میلیارد تومان برای افزایش یک سال طول عمر هزینه کنیم؟» وی سپس می گويد من بودجه محدودم را یا باید صرف این امور کنم و یا صرف شیرخشک، واکسیناسیون و داروهایی که می توانند جان انسان های زیادی را نجات دهد.

در مورد مطالب ایشان نکاتی به نظر می رسد:

♦️اصل حرف ایشان مطلب درستی است. به هر حال اقتصاد سلامت از مباحثی است که در همه دنیا مطرح هست. در کشورهای دیگر هم اولویت بندی وجود دارد و مثلا در سیستم درمان کشور انگلیس که کاملا دولتی است، پروتکل هایی برای اولویت بندی هزینه ها وجود دارد.

♦️البته ایشان می توانست این مطلب را لطیف تر وظریف تر بگوید تا خاطر بیماران عزیز، مکدر نشود. ولی اعتراضاتی از این قبیل که جان بیماران برای وزیر بی ارزش است، پذیرفتنی به نظر نمی رسد و از اظهار نظر فوق چنین نتیجه ای به دست نمی آید.

♦️عده ای معترض اند که گرچه آنچه وزیر گفته حقیقت است ولی بیان آن در عرصه عمومی ناخوشایند است. به نظر من اگر چنین حقیقتی در سیاست گذاری های حوزه سلامت وجود دارد، باید به اطلاع عموم هم برسد و این خودش از مصادیق گردش آزاد اطلاعات و شفافیت است.

♦️عده ای معترض اند که آنچه وزیر گفته، در چارچوب اخلاق سکولار اقتصاد محور، موجه است و در اخلاق الهی چنین چنین سیاستی ناپسند است. به گمانم اتهام بی موردی است. عموما کسانی که چنین ادعاهایی مطرح می کنند، صرفا سلبی سخن می گویند و اگر از آنها پرسیده شود شما از منظر اخلاق الهی بودجه محدود حوزه سلامت را چگونه توزیع می کنید، عملا حرفی برای گفتن نخواهند داشت و در نهایت همان نسخه وزیر بهداشت را پیروی خواهند کرد.

♦️اتفاقا به نظر می رسد برعکس اخلاق سکولار،انجام برخی اقدامات پزشکی برای جلوگیری از مرگ، در چارچوب اخلاق الهی، موجه نباشد. پروفسور جان ویات که خود جراح و متخصص نوزادان در دانشگاه یو سی ال است و همزمان از مسیحیان معتقد است و آثاری در زمینه اخلاق پزشکی دارد، میان دونوع درمان تفکیک ایجاد می کند. از منظر او، گاهی بیماری شخص به حدی است که در حقیقت باید گفت مرگ در خانه وجود بیمار حضور پیدا کرده است و ما تلاش می کنیم با مدد تکنولوژی و بستن دستگاههای متعدد به بیمار مرگ را جلوی درب خانه نگه داریم. اما گاهی وضعیت به گونه ای نیست که بتوان گفت مرگ وارد خانه شده است و پزشک به شکل عرفی تلاش می کند که سلامت بیمار را بازگرداند یا بیماری او را کنترل کند تا حال بیمار وخیم تر نشود.

♦️از منظر جان ویات، در حالت اول، در حقیقت تلاش پزشک نوعی مبارزه با تقدیری است که مقدر شده و شاید از منظر الهی، تسلیم در برابر تقدیر بهتر از مبارزه با آن به مدد تکنولوژی باشد. در این حالت به نظر می رسد مرگ حضور دارد و ما صرفا به مدد تکنولوژی اجازه نمی دهیم که مرگ کار خودش را انجام دهد. مشخص نیست که از منظر اخلاق الهی چنین اقدامی موجه باشد.

♦️نقل است که مرحوم بروجردی هنگامی که در بستر بیماری بود و احساس کرد رو به مرگ است، پزشکان را از دخالت و تلاش برای زنده نگهداشتن منع کرد و فرمود : آقا مرگ است مرگ!
https://t.me/delshodeyevelshode


ما و مساله سکولاریزم (انتظار بشر از دين و انتظار دين از بشر)
دكتر مهدى نساجى
سخنرانى در جمع ايرانيان مقيم ادينبورو
عيد غدير ١٣٩٧


«روانشناسان و ماجرای ابراهیم و اسماعیل»

🔸کسی می گفت، داستان ابراهیم و اسماعیل، از منظر علم روانشناسی امروزی، تفسیر به یک اختلال روانی و احتمالا بیماری اسکیزوفرنی میشود. امروز اگر پدری از خواب برخیزد و چاقو به دست گیرد و بگوید فرزندم من در خواب دیده ام که مامورم تورا به قتل برسانم، اولین کاری که فرزند باید بکند این است که به پلیس خبردهد، بعد از آن هم سیستم درمانی موظف است پدر متوهم را در یک بیمارستان با تدابیر خاص، بستری و درمان نماید.

🔸من هم موافقم که اگر کسی چنان ادعاهای ابراهیمی کند، حتما باید ابتدا توسط پلیس بازداشت و سپس به درمانگران سپرده شود. اما داستان ابراهیم علیه السلام، ماجرای متفاوتی است که این قصه را یگانه در تاریخ می نماید.

🔸ابراهیم درکهنسالی (بنابر نقلی در 86 سالگی)، فرزنددار شد. آزمون اسماعیل، پس از آزمون های متعددی بود که ابراهیم پشت سر گذاشته بود و ابراهیم را به مرحله خلیل اللهی رسانده بود. او یک انسان عادی نبود که گاهی دچار توهم شود و دست به کارهای نابخردانه بزند. ابراهیم وقتی به قصه اسماعیل رسید، تجربه گلستان شدن آتش را داشت. او همچنین تجربه زنده کردن چهار پرنده در هم ریخته را داشت و به چنان یقین و شهودی رسیده بود که حتی در خواب نیز از ما مردمان عادی بیدارتر و به واقعیت نزدیک تر بود.

🔸بنابراین، اگر قرآن ماجرا را نقل می کند، چنین قصه ای راه را برای ادعای متوهمان باز نمی کند. چون قرآن قصه ابراهیم و اسماعیل را بعد از واقعه گلستانی آتش و قصه چهارپرنده نقل می کند و لذا ابتدا به ما نشان می دهد که ابراهیم ویژه است و سپس داستان خواب او را که بیدارتر از بیداری ما مردمان است نقل می کند. به عبارت دیگر، اگر کسی امروز می خواهد ادعاهای ابراهیمی کند، در صورتی از او قبول است که پیش از آن آزمونی در حد گلستان شدن آتش و آزمون های دیگر را در پیش روی همگان گذرانده باشد. اگر نه، به محض چنین ادعایی، من هم هماهنگ با روانشناسان، حکم به بیماری روانی شخص مدعی می کنم.

🔸ماجرای ابراهیم و اسماعیل، برای ترویج خشونت و یا سرمشق دادن برای ادعاهایی مشابه نیست. این قصه نمادی است برای ذبح کردن علایق و وابستگی ها، در برابر یک حقیقت برتر و متعالی. اگر کسی میخواهد پا جای پای ابراهیم بگذارد، باید تیغ عقلانیت به دست گیرد و به جنگ وابستگی ها و خودپسندی ها و خودخواهی ها برود و همه را در برابر حقیقت توحید ذبح کند.

🔸نکته دیگر این که بر اساس آموزه های دینی، هیچ خوابی، برای ما مردمان عادی حجیت ندارد. حتی اگر آن خواب از سوی یک انسان معنوی و با محتوای معنوی باشد. اگر کسی در خواب، از مسایل شخصی انسان دیگری با خبر شد، حق ندارد بر اساس آن خواب، شخص مورد نظر را قضاوت کند. رفتار انسان باید بر اساس عقلانیت و منطق و آموزه های دینی باشد و نه بر اساس خواب.

🔸شیخ محمود امجد-از علمای تهران- نقل می کرد عالمی که پیش نماز مسجد بود، تمثالی را در شمایلی که به امیرمومنان نسبت داشت در خواب می بیند که به او می گوید، فلان شخص که هر روز به مسجد می آید، با نجاست وارد میشود، او را دیگر به مسجد راه نده. آن عالم به آن دستور توجه نمی کند. این قضیه سه شب متوالی اتفاق می افتد. او که از این خواب متحیر می شود، به بالای منبر می رود و می گوید ای مردم! من از خواب هایم در تحیرم و مرا آزمونی بزرگ است و قصه خواب هایش را می گوید. سپس می گوید من حجتی ندارم کسی را که در خواب می بینم از مسجد بیرون کنم. من باید دلیل و شاهدی مطابق عقل و نقل داشته باشم و چون ندارم، حتی اگر هر شب هم این خواب را ببینم، بازهم اقدامی نخواهم کرد.

https://t.me/delshodeyevelshode


⬛️ سکوت خدا و رنج آزادی

◾️حامد عسکری، طلبه ی بیست و چند ساله اصفهانی، با مرگی خود خواسته به زندگی خود پایان داد. او به گفته دوستانش، درسخوان بوده است. خوش فکر و خوش قلم. سری پر شور داشت و بخش مهمی از زندگی کوتاهش در جستجوی معنا سپری شد.

◾️قسمتی از آخرین نوشته های تلگرامی اش این است: « از دنیا چه توقعی داریم؟ در پس زندگی چه معنایی می‌بینیم؟ دنیا زمانی به ما می‌بخشد: همان سرمایه و دوست و زندگی‌ و دستاورد. مدتی بعد پس می‌گیرد. چرا؟ نمی‌دانم...»

◾️اکبر بیدل، طلبه ای دیگر، از قم، در سوگ این دوست از دست رفته نوشته است: «وقتی مواجه می شویم با سکوت خداوند و روبرو می شویم با هستی ای که سراب است، انگار روی لبه هستی ایستاده ایم؛ کسانی هستند که از لبه این سراب گامی به جلو نهند و سراب هستی را فریاد زنند...»

◾️حق با اکبر است. وقتی رنجهای زندگی، همین رنجهای ساده، مثل بی پولی و بیماری و بیقراری و خیانت هاو تحقیر هاو بددلی ها و بدزبانی ها و صدها رنج روزمره چاره از ما می گیرند،همین رنجهای زندگی، پرسشهای بزرگتر پیش رویمان قرار می دهند. پرسشهایی که شکهای بسیار در ما می آفریند و ناچاری ما از پاسخ به پرسشها، داغ و دردمان را بیشتر می کنند.

◾️در این وانفسا، به قول اکبر، خدا هم سکوت کرده است. سکوتی سنگین. انگار خدا در گوشه آسمان نشسته است و نظاره گر همه گرفتاری ها و رنجهای ما است. او حتی یک بار هم نشده با ما سخن بگوید تا اگر واقعیت جهان تغییر نمی کند، حداقل باوری قدرتمند در ما ایجاد کند که ای فلانی، نگران نباش، من هستم. اینجاست که شک بر شک و وسواس بر وسواس افزوده می شود و پرسش بزرگ سر بر می آرود که معنای زندگی چیست و آیا اصلا خدایی هست؟

◾️ظاهرا چاره ای نیست و خدا حتی در سخت ترین روزها و داغ ترین دردها، با ما حرفی نخواهد گفت و در گوشمان چیزی نخواهد خواهند.خدا به سکوتش ادامه خواهد داد. ماییم و این عقل و هوش و حواس چندگانه و و بیم امید و هدایت رسولانی در عمق تاریخ و نشانه هایی در گوشه کنار هستی و شاید هدایت های درونی که خود از آن بی خبریم. ما با همین داشته ها، باید به جنگ تردیدها برویم و راه خود برگیریم. در جنگ میان معنا و بی معنایی، هست و نیست، بود و نبود و ماندن و رفتن، ما آزاد آزادیم. باید انتخاب کنیم و خدا، جلوی انتخاب ما را حتی با یک موعظه درگوشی هم نمیگیرد.

◾️ما تمنای آزادی داریم. اما همین آزادی است که در ما اضطراب می آورد. اگر درخت افرا یا ماهی دریا و یا حیوان چارپا بودیم، درد و رنج آزادی انتخاب در ما رخنه نمی کرد. حتی اگر انسان بودیم ولی نادان و دلخوش به بازی های دنیا، بازهم ما را رنج چندانی نبود، که حتی اگر گرسنه می ماندیم با تکه نانی خوشحال می شدیم. اما همین که بال می گیریم و از بالاترها، در معرض انتخابهای بزرگتر قرار می گیریم، تازه رنجهایمان شروع می شود واین اول گرفتاری است. ما فرزندان آدم آزاد خلق شده ایم و این کار ما را سخت کرده است. سکوت خداوند در دوراهی های زندگی همان آزادی ماست که هویت ما را تشکیل می دهد. هویتی که درگیر با دوگانه ها و انتخاب ها و اضطراب ها است.

◾️من از زندگانی و نهانی هایی ها مرحوم عسکری بیخبرم. اما هر چه بود، او در میدان دردها و و تردیدها و پرسشها، تاب و توان از دست داد و حتی زیبایی های لبخند کودک خردسالش او را در این جهان ماندنی نکرد.

◾️خدایش رحمت کناد و آمرزش و آرامش نصیبش باد.

(جهت حفظ حریم خصوصی، نامها همه مستعار هستند.)

https://t.me/delshodeyevelshode


تاملاتی درباره عصر ظهور (3)

🔹آیا مردمان جهان در عصر ظهور در شناخت شخص مهدی (ع) دچار شک و تردید می شوند؟ خیر. تا عصر ظهور هر کس که ادعای مهدی بودن داشته باشد، دروغین است. چرا؟ به همین دلیل ساده که بر سر حقانیتش اختلاف هست. بر سر حقانیت مهدی راستین اختلافی نخواهد بود. همین عدم اختلاف و اقبال عمومی مردمان جهان به او، نشانه حقانیت او است.

🔹صدها، بلکه هزاران روایت در مورد نشانه های عصر ظهور وجود دارد. تشتت بیانات وارده و کثرت مدعیان به گونه ای است که در حال حاضر نمی توان از این روایات بهره برد. حتی میان عالمان دین هم اتفاق نظری دراین زمینه وجود ندارد. با این حال جای نگرانی نیست. این وظیفه ما نیست که مهدی را بشناسیم. این وظیقه اوست که خودش را به گونه ای که برای ما یقین آور باشد، به ما بشناساند. این سنت الهی است که همیشه، هدایت از جانب خدا آغاز می شود (ان علینا للهدی) و خداوند برخود فرض گرفته است که هدایت هایش را به مردم برساند. امام صادق می گوید، خداوند تا زمانی که حقیقت را بر مردمان آشکار نکرده است، از آنها نمی خواهد که ایمان بیاورند (لیس لله علی خلقه ان یعرفوا قبل ان یعرفهم). همان امام عزیز در پاسخ به کسی که می پرسد، «آیا انسانها راهی دارند که خود به خود به حقایق برسند؟» می گوید، خداوند هیچ کس را ملزم به معرفت نکرده است، مگر این که «نشانه های واضح» را برای او فرستاده باشد (لا قلت فهل کلفوا المعرفۀ قال لا علی الله البیان).

🔹به طور کلی، خداوند در هر زمینه ای، و نسبت به هرکس، تا زمانی که آن شخص، واقعا حقیقت برایش روشن و واضح نشده باشد، هیچ تکلیفی برای او نمی آورد. در قرآن بارها از عبارت «بینات» استفاده شده است که به معنای «نشانه های روشن» است. در عبارتی دیگر خداوند مهربان، اینگونه خطاب می کند که «ولله حجه البالغه»، یعنی آن کس که باید حجت هایش را به مردم برساند، من هستم. ابلاغ حجت ها هم، به صرف اعلام نیست. بلکه ابلاغ به معنای رساندن است، یعنی خداوند برخود فرض گرفته است که کاری کند که حقایق به گوش جان انسان ها برساند و نه صرفا گوش سر و اگر حقیقت وارد قلب افراد نشده باشد، هیچ تکلیفی بر آنان نیست.

🔹امام صادق(ع) می گوید، حقانیت مهدی، حتی از خورشید بالای سرتان هم واضح تر است (إِنَ‏ أَمْرَنَا قَدْ كَانَ‏ أَبْيَنَ‏ مِنْ‏ هَذِهِ‏ الشَّمْسِ‏). همانطور که اگر خورشید در بالای آسمان باشد، هیچ کس در وجودش تردید نمی کند.
وقتی مهدی ظهور کند، هیچ کس درهیچ نقطه ای از جهان، در حقانیت او تردید نخواهد کرد، حتی آن کس که در گوشه یکی از کشورهای اسکاندیناوی، مشغول یک زندگی عادی است و هیچ خبری هم تا آن زمان از مهدی نشنیده باشد. این کار چگونه ممکن است؟ ما نمی دانیم و لازم هم نیست که بدانیم. چون وظیفه ما نیست. هرچند در روایات به حقایقی معجزه گونه در این زمینه اشاره شده است.

🔹خلاصه آن که از ویژگی های عصر ظهور آن است که وقتی مهدی بیاید، هیچ تردیدی برای هیچ کس وجود نخواهد داشت، و آن عده قلیلی که او را انکار می کنند، به حقانیتش یقین دارند و با اینحال انکارش می کنند. درست مثل رسول خدا که در زمانه خودش، هیچ کس در حقانیتش تردید نداشت و حتی برخی از اهل کتاب که او را انکار می کردند، به شهادت قرآن، محمد را همچون فرزندانشان می شناختند ولی کتمان می کردند(الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏، بقره 146).

🔹شدت وضوح حقانیت مهدی و اجماع جهانی بر سر او، راه را بر مهدی های دروغین چه در این زمان و چه در آینده می بندد.
https://t.me/delshodeyevelshode


تاملاتی درباره عصر ظهور (2)

♦️آیا مهدی (ع) جنگی را آغاز می کند؟ خیر. اینگونه نیست که اگر فردا روزی قائم آل محمد قیام کند، شمشیر را بردارد و همه را درگیر یک قیام خونین و ناخواسته نموده، در نهایت با رعب به نصرت برسد.آنچه در روایات در توصیف بروز فتنه ها در آخرالزمان آمده، نشان می دهد او جنگی را آغاز نمی کند.اگر روزی که مهدی می آید، کماکان انتخاب مردم ملاک باشد، مهدی منتخب مردم است.

♦️در روایات به اقبال عمومی مردمان جهان نسبت به مهدی تاکید شده است (لا ينكره الذّليل، و لا يمتنع منها العزیز). بنابراین دلیلی بر جنگ نیست. با اینحال، اقلیتی در جهان که تا آن روز قدرت و ثروت و منزلت را صرفا برای خود دیده اند، چنین اقبال عمومی را تاب نمی آوردند. آنان حاضرند، دموکراسی، عقلانیت و همه داشته های بشر را ذبح نموده، کماکان بر مسند قدرت بمانند. برای همین است که دست به آشوب و فتنه می زنند. مهدی قائم به حق و آگاهی است، نه قائم به جنگ و خون، بنابراین جنگ را دیگران آغاز می کنند و نه قائم آل محمد( به این مطلب به وضوح در روایاتی که به قیام بدکاران مختلف در آخرالزمان می پردازد، اشاره شده است).

♦️در روایات توضیح داده شده است که آخرین حجت خدا، همان راهی را می رود که رسول خدا رفت (إذا قام سار بسيرة رسول الله). رسول خدا، حاکم بردلها بود و مراحل کار خود را با ایجاد رشد و آگاهی به پیش برد. او پاسخی بود برای نیازهای حقیقی مردم و برای همین هم بود که عموم مردم همراه و همدل او بودند.

♦️جنگهای پیامبر دو ویژگی داشت، یکی این که دیگران آغازگر بودند و نه رسول خدا (بجز موارد معدود که پیشگیرانه و یا احقاق بودند و چون مناسبات دیپلماتیک به شکل امروزی در جهان مرسوم نبود، راه دیگری برای جلوگیری از خطر یا احقاق حق نبود) و دوم این که جنگهای پیامبر هیچ کدام مصیبت بار نبود. بنابراین دامن هیچ انسان معمولی ای در جنگهای زمان رسول به خون آلوده نشد. او همیشه به گونه ای کار را پیش برد که کسانی که در هردو طرف جنگ بودند، چه یاران محمد، چه دشمنانش، هر دو به انتخاب وارد جنگ شدند و اگر جنگی درگرفت، فاجعه انسانی نیافرید. به قول امروزی ها، همه جنگهای او کلاسیک بودند.

♦️اگر در آخرالزمان جنگی در بگیرد، این جنگ خانمان سوز نخواهد بود و از نوع جنگهایی نیست که مردمان سرزمین ها به دو یا چند گروه تقسیم شوند و به صورت فرسایشی یکدیگر را از پای در بیاورند.هر چند در روایات آمده است که آن جنگ هول انگیز و ترسناک است. شاید هولناکی جنگ آخرالزمان، به خاطر قدرت تخریب بشر است که به مدد تکنولوژی به دست آمده است. با اینحال آنچه از روایات به دست می آید این است که این جنگ، کوتاه مدت است و به زودی هراسها و ترسها از بین رفته و درگیری ها، به نفع توده مردم سراسر جهان، پایان خواهد یافت(در روایات سخن از هشت ماه هست).

♦️به نظر می رسد، جنگ، بین گروهی اندک ولی پر قدرت و با توان تخریب بسیار بالا و اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان خواهد بود. به دلیل رشد آگاهی های مردمان جهان، و همدلی ها و همکاری های آنان با قائم آل محمد، این جنگ، تبدیل به یک فاجعه انسانی نشده و خیلی زود، با نصرت و ظفر با امدادهای الهی، به نفع مردمان جهان که حالا آگاه شده اند، رشد کرده اند و طالب حقیقت اند، پایان خواهد یافت، و پس از آن جهانی پر از نور و شعور، بر بنیاد آگاهی های انسان شکل خواهد گرفت.
https://t.me/delshodeyevelshode


تاملاتی درباره عصر ظهور (1)

🖋قائم آل محمد احتیاجی به ضرب و زور ندارد و در عصر ظهور زمینه ها برای پیشبرد کارش آماده اند. ظهور مهدی، پاسخ به نیازهایی است که از قبل ایجاد شده اند و رشد پیدا کرده اند. نیازهایی که حالا دیگر به حد اضطرار رسیده و منجی را می طلبند. بشر به تجربه همه راهها را امتحان کرده، مقصود خود نیافته و حالا به انتظار نشسته است.

🖋امام صادق می گوید، آمدن مهدی بعد از آنی است که هر کس راه حل خویش نموده و توفیق نیافته است و جهان کماکان از باطل و بی عدالتی رنج می برد. مهدی روزی می آید که مردمان جهان، حتی در پیشرفته ترین سرزمین ها، به آنچه دارند دیگر دلخوش نیستند و ازهمه راه حل ها و مدعیان هم دل بریده اند( ما يكون هذا الأمر حتّى لا يبقى صنف من النّاس إلّا و قد ولّوا على النّاس). او ذهن ها و قلب ها را هدف می گیرد و به راحتی کارش پیش می رود و زمانی نخواهد گذشت که اکثریت مردمان جهان، اولا او را خواهند شناخت، چرا که ظهور او از وجود خورشید بالای سر واضح تر خواهد بود (إِنَ‏ أَمْرَنَا قَدْ كَانَ‏ أَبْيَنَ‏ مِنْ‏ هَذِهِ‏ الشَّمْسِ) و ثانیا با آغوش باز پذیرای او خواهند بود. مهدی منتخب اکثریت مردمان جهان خواهد بود.

🖋از دلایلی که تا امروز او نیامده، این است که او منتخب اکثریت مردم نبوده است. چون هنوز مردم یا به پرسشهای بزرگتر نیاندیشیده اند و احساس نیاز نکرده اند و یا دلگرم راهها و طرحهای دیگران هستند (حتّى لا يقول قائل إنّا لو ولّينا لعدلنا، ثمّ يقوم القائم بالحقّ و العدل ). تا وقتی که تشنگی ها به حدی نیست که زلال وجود او را بطلبد، او نخواهد آمد.او ذخیره خدا برای روزهای آگاهی و رشد انسانهاست.

🖋انبیای الهی هیچگاه به زور خود را بر مردمان تحمیل نکرده اند. از دلایلی که بسیاری از پیامبران توفیقی در حضور بر مصادر قدرت نداشته اند، این بوده که آنان نمی خواستند با زور بر مردمان غلبه پیدا کنند. چون مردم همراهی نمی کردند، آنان نیز موفق نمی شدند. سیره امامان بعد از رسول خدا نیز همین گونه بوده است. حجت های خداوند همیشه بوده اند و هستند، این مردمان بوده اند که در بیشتر موارد از نعمت حجت الهی رویگردان بوده اند.

🖋تاریخ به گونه ای پیش رفته است که خداوند آخرین حجت خود را بنابر دلایلی که برخی از آنها را می دانیم و برخی را نمیدانیم، از دیده ها پنهان کرده است. یکی از پیامهای این حضور بی ظهور این است که ای مردمان! راه حل دردهای شما موجود است،هر زمان که آماده بودید و پرسشهایتان به پختگی رسید و نگاهتان به بالاترها و والاترها افتاد، آن زمان عصر ظهور حجت من خواهد بود.

🖋بنابراین مهمترین چیزی که عصر ظهور را با این روزهای ما متفاوت می کند این است که نوعی خواست عمومی در سرتاسر جهان برای ظهور منجی ایجاد می شود.

🖋حاصل آن که قائم آل محمد، احتیاجی به زور برای همراه کردن مردم ندارد. توسل به زور نقض غرض است. اصلا به این دلیل ما در دوران غیبت هستیم که قرار نیست مردمان جهان به زور به راه حق بیایند.

🖋البته بنابر مستندات روایی، در آخر الزمان جنگهای سختی در خواهد گرفت. ولی این جنگ ها بین مهدی و یارانش از یک سو و قاطبه مردمان از سوی دیگر نیست. بلکه عموم مردمان جهان، جزو یاران مهدی خواهند بود و جنگی که درمیگیرد، جنگی است که سران قدرت و ثروت آغاز می کنند، همانها که اقبال جهانی به منجی را بر نمی تابند. در این مورد توضیح بیشتری خواهم داد.

ادامه دارد...
https://t.me/delshodeyevelshode


🔘دین و دموکراسی 2🔘

🔘دموکراسی برای دین یک فرصت است و نه یک تهدید. اگر دینداران فهم درستی از دین دارند و گمان می کنند حرفهایی برای گفتن هست، ترسی از این ندارند که در معرض انتخاب قرار گیرند. اگر فضایی باشد که مردم بتوانند حرفها را بشنوند و حقایق را بدانند و سپس آزادانه انتخاب کنند، دموکراسی بهترین فرصت است که دینداران در رقابت با دیگران، متاع خویش بنمایند. چند حالت را می توان تصور کرد:

☑️یا دینداران فهم درستی از دین دارند و مردم هم همان را انتخاب می کنند که این حالت ایده آل است.

☑️یا دینداران فهمشان ناقص و( یا غلط ) است و توفیقی در جلب نظر مردم ندارند، در این حالت دینداران باید بروند فهمشان را تصحیح کنند و دوباره بازگردند. درحقیقت فضای دموکراتیک جامعه، به دینداران فرصتی داده است که فهم خود را بیازمایند.

☑️یا دینداران فهمشان از دین درست و مقبول است ولی مردم روی خوش نشان نمی دهند، در این حالت دینداران وظیفه خود راانجام داده اند و بیش از این تکلیفی نیست. خداوند به انسان ها حق انتخاب داده تا راه سعادت و شقاوت را در این دنیا آزادانه طی کنند، هرچند باید در جهانی دیگر، پاسخگوی انتخاب خود باشند.

☑️یا دینداران فهمشان ناقص و (یا غلط) است و مرد هم بدون درک این نقیصه ها، به دینداران فرصت حضور در اداره کشور را می دهند. در این حالت نیز به طور طبیعی، پس از آشکار شدن ناکارآمدی ها و در صورتی که دینداران نتوانند فهم خود را هنگام حضور در قدرت تصحیح و اصلاح کنند، کم کم در انتخاب های بعدی، از صحنه بیرون خواهند رفت. البته در فضای دموکراتیک، همیشه فرصت هست که دینداران، با فهمهای تازه و اصلاح غلطها، دوباره خود را در معرض انتخاب قرار دهند.

🔘در هر صورت فضا به نفع دینداران است و موجب رشد و بالندگی آنان می شود. فضای انتخاب آزاد حالتی پویا و داینامیک برای دینداری ایجاد می کند تا دینداران همیشه در تکاپوی فهم بهتر از دین و عرضه آن به جامعه باشند تا هم خود رشد کنند و هم جامعه.

🔘اساسا جریان خلقت و رشد تاریخی انسان و جامعه، به جز ایجاد محیط آزاد پیش نمی رود. خداوند می توانست انسانها را موجوداتی چون ملائک بیافریند، که ظرفیت عصیان ندارند، ولی آن وقت دیگر انسان انسان نبود. انسانیت انسان به ظرفیت عصیان و عبودیت او به صورت همزمان است. این همان چیزی است که فرشتگان نفهمیدند و پرسش از هبوط انسان نمودند. این که به انسان فرصت اشتباه داده شده ولی در عین حال به او با کمک پیامبران قدرت تشخیص راه از چاه داده شده همه از انسان یک موجود باشکوه می سازد که ظرفیت وجودی اش گستره ای از بهشت برین تا جهنم اسفل السافلین را در بر می گیرد. از منظر دینی، حق تعیین سرنوشت، یا همان دموکراسی، ریشه در فلسفه خلقت دارد.

🔘گرچه دموکراسی یک اصطلاح امروزی است، واقعیت آن همیشه جزو جوهره دین بوده است. اگر دموکراسی در دوران جدید صرفا برای رفع نزاعهای سیاسی و یا حداکثر پایین آوردن خطاهای تصمیم گیری است، از منظر دینی، ارزش دموکراسی، بسیار بیش از این است. دموکراسی در نگاه دینی یعنی انسان مسوول است که جهان امروز و فردایش را خودش بسازد. این بار سنگین از سوی خداوند به دوش خود انسان قرار داده شده است که در کمال آزادی، از پرسشهای اصیل آغاز کند، هدایت های پیامبران و اولیای دین را بشنود، در آنها بیاندیشد، سپس به راه بیفتد، افتان و خیزان پیش برود و از رهگذر این آزادی رشد کند و بالنده شود، هم دنیای خود را بسازد و هم آخرت را و البته که اگر نخواست، به کج راهه ها برود و از سعادت دور ماند.

ادامه دارد...
https://t.me/delshodeyevelshode


🔹دین و دموکراسی🔹

🌏به مناسبت بعثت رسول خدا

🔹گاهی بعضی حرفها آن قدر واضح اند که باور نمی شوند. دینداری وقتی معنا دارد که انسان قدرت انتخاب داشته باشد؛ یعنی انسان بتواند آزادانه بین راه درست و غلط یکی را انتخاب کند. اگر آزادی نباشد، اصلا بهشت و جهنم معنا ندارد. رسالت پیامبران هم معنا ندارد.

🔹در فرض نبود آزادی، دیگر چه نیازی به حضور پیامبران و ارشاد و هدایت است؟ در فرض نبود آزادی، انسان همچون چوب ودرخت و سنگ است که برایش سعادت و شقاوت بی معنا است. این که انسان می تواند بین خیر و شر در رفت و آمد باشد، دین را معنا دار می کند. انسان، مختار است که راه بهشت را برود یا راه جهنم را. خداوند جلوی هیچ کس را که بخواهد راهی برود که منتهی به جهنم بشود، نمی گیرد. اگر این کار را کند، اصل وجود انسان زیر سوال می رود.

🔹انسانیت انسان به این است که بتواند سرنوشت خود را آزادانه تعیین کند و اگر دین بخواهد جلوی این آزادی را بگیرد، هم انسان را زیر سوال برده و هم دین را.

🔹دموکراسی هم معنایش جز این نیست که خداوند به جوامع انسانی این اختیار را داده که سرنوشت خود را تعیین کنند، حال هرچه باشد، چه درست، چه غلط.

🔹نتیجه آن که دین همیشه محتاج دموکراسی بوده و نسبت به دموکراسی حالت پسینی دارد. یعنی اول باید دموکراسی و حق تعیین سرنوشت انسانها را محترم شمرد و سپس اگر انسانها تصمیم گرفتند که راه پیامبران و اولیای دین را پیش بگیرند، آنان وارد میدان می شوند و رهبری مردم را به دست می گیرند، اگر نخواستند، طبیعی است که راه دیگری می روند. هر چند پیامبران و اولیای دین همیشه وظیفه آگاهی بخشی خود را انجام میدهند، چه مردم پیروی کنند، چه نکنند.

🔹بنابراین:

یکم: دموکراسی، شرط لازم حاکمیت دین است.

دوم: گرچه اصطلاح دموکراسی از اصطلاحات نسبتا جدید است، ولی معنا و مفهوم آن همیشه همراه دین بوده. این گونه نیست که دینداران برای آن که از جهان مدرن عقب نیفتند، با وصله و پینه بخواهند دموکراسی را با دین درآمیزند، بلکه دموکراسی و آزادی انتخاب، شرط لازم دینداری است. این آیه را فراموش نکنیم: لا اکراه فی الدین. این دو آیه را هم فراموش نکنیم: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (ما راه را به او نشان دادیم، خواه بپذیرد، خواه نبذیرد)، لکم دینکم ولی دین (شما به راه خود، من هم به راه خود).

سوم: دموکراسی آنگونه که توضیح دادم، شرقی و غربی ندارد. حتی دینی و غیر دینی هم ندارد.

چهارم: آری تفاوت نگاه دینی با نگاه غیر دینی در منشاء آزادی انسان است. در نگاه غیر دینی، انسان آزاد است چون هیچ حساب و کتابی در آخرت نیست و مرگ پایان همه چیز است. در نگاه دینی، دقیقا برعکس این است، انسان آزاد است چون حساب و کتابی هست و مرگ پایان همه چیز نیست. گرچه منشاء این دو آزادی یکی نیست ولی در عمل با هم فرقی ندارند، نگاه دینی و نگاه غیر دینی هر دو به انسان در این جهان آزادی می دهند. یکی می گوید این آزادی نهایت همه چیز است، دیگری می گوید این آزادی زمینه سعادت و شقاوت در جهانی دیگر است.

پنجم: اگر جامعه ای، دین را انتخاب کرد، آنگاه دین وارد عرصه اداره می شود و قوانینی برای اداره آن جامعه وضع می کند و درصورت تخطی از آن، مجازاتهایی در نظر گرفته می شود. ولی همه اینها بعد از انتخاب مردم است و نه قبل از آن. حتی اگر جامعه ای صرفا بخواهد بخشی از دین را پذیرا باشد، بازهم مختار است، هرچند افراد آن جامعه نسبت به تصمیمی که می گیرند، در آخرت باید پاسخگو باشند.

ادامه دارد...
https://t.me/delshodeyevelshode


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
@delshodeyevelshode
به مناسبت بعثت رسول خدا
انتخاب و اجرا: مهدى نساجى(دلشده ولشده)، مدرس و پژوهشگر علم و دين، دانشگاه كليساى مسيح كانتربرى.


📝«من و آرش و جمهوری اسلامی!»

در نوشته «آیا جمهوری اسلامی همان پیتزای قورمه سبزی است؟» توضیح دادم که « اسلامی که من می فهمم هیچ گاه نظر مردم را نادیده نمی گیرد و حتی اگر مردم به غلط و به باطل، اسلام را نخواهند، اسلام از صحنه اداره کشور بیرون می رود.»

🖌دوستی نوشت:

مهدی جان اون اسلامی که تو به قول خودت "می‌فهمی" وجود خارجی هم داره؟! یه نمونه میشه مثال بزنی کجا همچین رفتاری دیدی که اسلام را نخواهند و اسلام از صحنه بیرون رود؟! از صدر اسلام تا به امروز که تا بوده عکس این رویه بوده و شمشیر حرف آخر رو زده!

و این هم پاسخ من:

🖌سلام آرش! دوست دیرینه.

▪️بله! نمونه اش علی (ع)، مردم او را نخواستند و او هم25 سال در خانه اش نشست تا دوباره آمدند سراغش. علی هم بلد بود با چهار تا زد و بند سیاسی و یک کم زور و ارعاب و کودتا، قدرت را به دست بگیرد. آن سه جنگی هم که در زمان حکومت علی صورت گرفت، هر سه جنگ، آغاز گرش دیگران بودند.

▪️نمونه دیگرش امام حسن بود که وقتی دید مردم نمی توانند همپای اسلام او باشند و تمایلی به هزینه دادن ندارند، پا پس کشید و صلح را پذیرفت. وگرنه او هم بلد بود با تهییج و سر و صدا و تطمیع و ... کارش را پیش ببرد.

▪️نمونه دیگرش امام حسین که سالها در سکوت بود. سپس به دعوت کوفیان برای زمامداری رفت. آنها پا پس کشیدند، او هم گفت حالا که نمی خواهید، من باز میگردم. بارها هم به سپاه یزید به صراحت گفت که من به دعوت مردم کوفه آمدم و حالا که نمی خواهند برمی گردم. ولی یزید گفت یا بیعت یا مرگ. حسین هم می توانست با ساخت و پاخت با قبایل اطراف کوفه، یک جنگ تمام عیار راه بیندازد و یک جنگ شهری و فاجعه انسانی بیافریند و احتمالا برنده باشد. با این حال حتی در شب شهادت هم به یاران گفت اینها با من کار دارند و هرکس که می خواهد سر خویش گیرد و برود. خیلی ها هم رفتند جز هفتاد و دو یا بی قرار که با عشق ماندند نه با زور.

▪️تمامی امامان بعد از حسین هم وقتی می دیدند شرایط و پذیرش اجتماعی برای حضور در عرصه قدرت وجود ندارد به همان تلاشهای علمی و اجتماعی اکتفا می کردند و اتفاقا موفق هم بودند.

▪️در مورد رسول خدا هم او به دعوت مردم مدینه به آن دیار رفت و زمامدارشان شد. در مورد فتح مکه هم، خون از دماغ کسی ریخته نشد. ضمن این که مکه کاشانه بسیاری مهاجران بود و بازگشت به مکه بازگشت به سرزمین آباء و اجدادیشان بود. مکه هم جز، چند صاحب پول و ثروت، کاملا آماده پذیرش رسول خدا بود.

▪️در مورد سایر جنگهای پیامبر هم همگی یا جنگ هایی بودند که دیگران آغازگر بودند و یا جنگهای پیش دستانه بودند برای جلوگیری از خطرات. جنگهایی که حتی در جهان امروز هم موجه جلوه می کنند. تازه در گذشته که سازمان ملل و این چیزها نبوده که اول بروند قطع نامه تصویب کنند و.... ضمنا همان جنگها هم عموما با گفتگو و تنظیم معاهدات پایان می یافت.

▪️بنابراین حتی یک مورد هم نبوده که پیامبر و امامان، خود را به زور به مردم تحمیل کرده باشند. آرش جان! اتفاقا من برعکس سوال می کنم، آیا شما حتی یک مورد را می شناسی که رسول خدا و یا یکی از دوازده امام شیعه، برای رسیدن به قدرت حاضر شده باشند حتی یک قطره، تاکید می کنم یک قطره خون، ناخواسته از دماغ کسی ریخته شود؟
https://t.me/delshodeyevelshode


آیا جمهوری اسلامی همان پیتزای قرمه سبزی است؟
به مناسبت دوازدهم فروردین روز جمهوری اسلامی

🔸می گویند اگر «جمهوریت» یعنی؛ ملاک در تصمیم گیری ها باید نظر «جمهور» یا همان اکثریت مردم باشد و«اسلامیت» هم یعنی؛ ملاک تصمیم گیری ها باید«اسلام» باشد، در این صورت ترکیب این دو، یک ترکیب نامانوس و بی شکل و ریخت، مثل پیتزای قرمه سبزی نیست؟

🔸 اگر مردم چیزی را در عرصه اداره کشور خواستند که درست یا غلط با اسلام مطابقت نداشت و یا فقط تاحدی با اسلام هماهنگ بود، آن وقت تکلیف در «جمهوری اسلامی» چیست؟ حرف حرف جمهوری است یا حرف حرف اسلام است؟ این که بگوییم مردم آزادند که هر چیزی را انتخاب کنند ولی باید در چارچوب اسلام باشد، دیگر «جمهوری» نیست و استفاده از عبارت «جمهوری اسلامی» بیشتر به شوخی و یا تعارف می ماند تا یک مدل صادقانه برای اداره جامعه.

🔸پاسخ من این است: جمهوریت لزوما با اسلامیت سازگار نیست و ممکن است مردم به هر دلیل درست یا غلط، همه یا بخشی از اسلام را برای اداره جامعه نخواهند.

🔸اما اسلامیت (البته اسلامی که من می فهمم)، همیشه با جمهوریت سازگار است. یعنی اسلام هیچ گاه نظر مردم را نادیده نمی گیرد و حتی اگر مردم به غلط و به باطل، اسلام را نخواهند، اسلام از صحنه بیرون می رود. اسلام برای جوامع امروزی همچون یک مهمان است و فقط در صورتی که میزبان (جمهور مردم)، آن را بخواهد، که البته این هم صفر و صدی نیست، در خانه میزبان حضور پیدا می کند.

🔸در فروردین سال پنجاه و هشت، جمهور مردم با درک خاصی که از حضور اسلام در عرصه اجتماع داشتند، پذیرای اسلام در عرصه اداره کشور شدند و به جمهوری اسلامی رای دادند.

🔸ممکن است مردم امروز، به تجربه، درست یا غلط، درک متفاوتی از اسلام داشته باشند و خواستار مدل دیگری از حضور اسلام در جامعه باشند، در این حالت اسلام داعیه ای ندارد و خود را با خواست مردم هماهنگ می کند. اسلامی که من می فهمم با خواست جمهور مردم به معارضه نمی پردازد و میزان و نحوه حضورش را با خواست مردم هماهنگ می کند.

🔸این که حق چیست و باطل چیست بحث دیگری است. یک مسلمان حتی اگرفهم خود از دین را عین حقیقت بداند، بازهم خودش را به جامعه تحمیل نمی کند، هر چند به تبلیغ و تشویق برای گرایش مردم به اسلام می پردازد. مردم هم اگر از روی آگاهی اسلام را پس زده باشند، خودشان می دانند و باید جواب گوی خداوند در آخرت باشند.

🔸خلاصه آن که اسلام با جمهوریت و دموکراسی سازگار است، حتی اگر جمهوریت و دموکراسی با اسلام سازگار نباشد و به گمان من اینگونه جمع میان دین و دموکراسی صورت می پذیرد.

https://t.me/delshodeyevelshode


«اگر اشتباه کنیم...»

⭕️ در گذشته، حتی اگر پادشاهان و حاکمان کشورها می خواستند فاجعه بیافرینند، باز هم گستره این فاجعه محدود بود. برعکس، امروز حاکمان و مسوولان کشورها حتی اگر نخواهند هم، ممکن است فاجعه ای غیر قابل جبران بیافرینند.

⭕️در عصر حاضر، اگر جامعه ای سردر گم باشد، ممکن است همه ظرفیت تمدنی خود را به راحتی نابود کند. چنین چیزی در گذشته محال بود. بدلیل محدود بودن تاثیرات بشر بر محیط اطراف، بدترین مصیبت ها، مثل جنگها و تاراج ها و یا لشکرکشی های بیگانگان، ظرفیت تمدنی جامعه را به طور کامل از بین نمی برد. برعکس، در عصر حاضر، ملتها حتی بدون جنگ و تهاجم بیگانه، براحتی ممکن است همه داشته های خود را از دست بدهند.

⭕️ کره زمین هیچ گاه به اندازه زمان حاضر تحت تاثیر انسان نبوده است. چنین قدرت تاثیری به کمک علم و تکنولوژی و مدرنیته به دست آمده است و این مسوولیت حاکمان و دولتها را دو چندان می کند. جهان مدرن مثل گذشته نیست که حاکمان آن صرفا باج و خراجی از ملت ها بگیرند و در ازای آن امنیت آنها را تامین کنند و دیگر هیچ؛ مردم به کار خود و حاکمان به کار خود.

⭕️امروز کافی است سیستم اداره کشورها نا توان ازحل برخی مسایل هم چون، بحران های زیست محیطی و منابع، فقر، اختلاف طبقاتی، ناکارآمدی قضایی ، چالش های فرهنگی، عقب ماندگی، فسادهای پیدا و پنهان اقتصادی و اخلاقی باشد؛ در این صورت ممکن است ناباورانه و به صورت حیرت انگیزی شاهد از بین رفتن سریع یک تمدن باشیم. چنین پدیده ای خاص جهان مدرن و صنعتی است و در گذشته سابقه نداشته است.

⭕️ در جهان امروز، ظرفیت تخریب یک سیستم ناکارآمد، ولو به این که نیت سیاستگذاران و مجریان آن پاک و مقدس باشد، ازتخریب های حمله مغول به مراتب بیشتر است.

⭕️تقریبا همه اتفاقات بد در کشور ما در حال وقوع اند. از دلایلی که این اتفاقات بد نگرانمان نمی کنند، شاید این است که گمان می کنیم ایران ما هزاران سال است که بوده و باورمان نمیشود که ممکن است در مدت کوتاهی این تمدن از بین برود. اما اگر کمی به لوازم ناکارآمدی در جهان مدرن توجه کنیم، کمی نگران می شویم.

⭕️بی مسوولیت شدن جامعه هم مزید بر علت است. اگر دولت ها فرصتی به ملت ها برای حضور در عرصه تصمیم گیری ندهند، مردمان احساس رهاشدگی می کنند. انسان رها شده، به چیزی بیشتر از حیات در زمان حال توجه ندارد. برای او، گذشته و آینده چندان معنایی ندارند،او تخریب می کند تا زنده بماند.

⭕️خداوند تضمین کرده است که کره زمین قطعا روزهای خوش و فرخنده را خواهد دید. اما هیچ تضمینی نیست که ایران ما نیز در روزهای خوش زمین شریک باشد. اگر اشتباه کنیم، ممکن است میراث چند هزار ساله ایران به دست ما نابود شود و نه از تاک نشانی ماند و نه از تاکنشان.
https://t.me/delshodeyevelshode


💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
دعای تحویل سال، باصدای استاد عالیم قاسیمف
حوزه جغرافیای نوروز فراتر از ایران است و در بسیاری کشورها از جمله آذربایجان جشن گرفته میشود.
نوروز مبارک
دلشده ولشده (م.نساجی)


«استفان هاوکینز و مساله خدا»

🖋مهدی نساجی؛ عضو هیات علمی پژوهشکده علم و دین، دانشگاه کلیسای مسیح کانتربری. انگلستان

▪️استفان هاوکینز یک کیهانشناس برجسته بود. دانش کیهانی او به همراه معلولیت شدید جسمی، از وی یک شخصیت کاریزماتیک ساخت که توجهات بسیاری را در جهان جلب نمود.

▪️او در اواخر عمر، صریحا اذعان نمود که خداناباور است. بسیاری چنین عقیده ای را نتیجه آخرین مطالعات علمی او در حوزه اخترشناسی دانستند. این یک باور غلط است. خداناباوری هاوکینز، یک عقیده شخصی بود که هیچ ارتباطی با یافته های علمی او نداشت.

▪️درحقیقت ادعای وی در مورد خدا، یک ادعای فلسفی بود و نه یک ادعای علمی.

▪️بسیاری فیزیکدانان و اخترشناسان سرشناس در شرق و غرب جهان هستند که ضمن تایید آخرین دستاوردهای رشته اخترفیزیک، خود را خدا باور می دانند. اگر قرار بود لازمه اختر شناسی نوین، الحاد باشد، آنان هم باید ملحد باشند.

▪️اختر فیزیک نوین، هر میزان هم که جلو برود، جای خدا را تنگ نمی کند. چرا که منشاء باور به خدا از جای دیگری است.

▪️علوم تجربی، هم با باور به خدا سازگار اند و هم با انکار خدا. بنابراین فیزیکدانان و اخترشناسان نیز همچون سایر مردمان به دو گروه خدا باور وخداناباور تقسیم می شوند و از این جهت با سایرین فرقی ندارند.

▪️متاسفانه ترکیبی از شرایط جسمانی هاوکینز ، نبوغ و دانش او در اخترشناسی و نیز اعلام خداناباوری او، یک موضوع جذاب و هیجان انگیز برای رسانه ها ساخت. حتی گروهی را به طمع انداخت تا کتاب های پرفروشی را بر اساس این سوژه و نوشته های او به بازار عرضه کنند. برخی ناشران حرفه ای و برنامه سازان، سود خوبی از این رهگذر به دست آوردند.

▪️طبیعتا شفاف سازی در این خصوص که خداناباوری هاوکینز ارتباطی با یافته های پژوهشی او ندارد، از جذابیت این سوژه می کاست و لذا مروجان او به این نکته نپرداختند، بلکه عکس آن را ترویج نمودند.

▪️استدلال هاوکینز بر عدم وجود خدا، همان استدلال فلسفی قدیمی است که اگر برای چیزی توصیف علمی پیدا شد، این به معنای آن است که دیگر وجود خداوند برای بودن آن شیء نیاز نیست. این استدلال کاملا غلط است. حتی فیلسوفان خداناباور نیز امروزه این دلیل را نمی پسندند و دلایل دیگری برای خداناباوری خود دارند.

▪️کیهان شناسی نوین، خالقیت خدا را انکار نمی کند، بلکه جزییات این خلقت را برای خداباوران توصیف می کند. البته اگر کسی خدا ناباور باشد، می تواند فرض کند که خالقی وجود ندارد و نظم موجود در جهان، یک نظم خودبنیاد است. علم اختر فیزیک، با هر دو دیدگاه سازگار است.
@Delshodevelshode


🍂فاطمه، روز زن و زن روز🍂

🍃الگو بودن فاطمه(س) به چه معنا است؟ او چگونه می تواند الگوی تمام زنان تاریخ بعد از خودش باشد؟ او تنها 18 سال زندگی کرد و اساسا این عمر کوتاه فرصتی نبود تا بسیاری از حوادث یک زندگی کامل اتفاق بیفتد. مثلا فاطمه فرزند بزرگسالی نداشت تا زنان امروز از او رفتار با یک جوان مغرور و پر دردسر را یاد بگیرند. ضمن این که زمانه گذشته است و مسایل زنان بسیار پیچیده تر. امروز پرسشهایی در مورد حضور زنان در دانشگاه، مشارکت در اقتصاد خانواده، صنعتی شدن و نقش زن در توسعه، چالشهای جهانی شدن و ... مطرح است که آن روزها مطرح نبود. تازه ما از همان عمر کوتاه فاطمه هم چیز زیادی نمی دانیم.

🍃 بر همه این ها بیفزایید که اطرافیان فاطمه همه خوبانند. او که فرزند ناساز نداشت، نعوذ بالله شوهر بدکار نداشت. او چگونه می تواند الگوی زنی معمولی باشد که هزار و یک چالش هر روزه با شوهر و فرزند و خواهر و برادر و پدر و دیگران و دیگران دارد و هرکدامشان هر روز سازی سر می کنند و پرسشها و چالشها و نگرانی ها و سرگردانی های جدید می آفرینند؟

🍃 اما الگو بودن لزوما به این معنا نیست که ما پا جای پای شخص بگذاریم و از او تقلید کنیم. چنین کاری نه شدنی است و نه نیکو. گاهی ما از یک شخص تنها یک جمله می دانیم ولی او می تواند الگوی ما باشد. نمونه اش همسر فرعون است. قرآن او را الگوی همه مومنان تاریخ (چه زن و چه مرد) میداند در حالی که نمی گوید همسر فرعون که بود و چه کرد. تنها می گوید او آنقدر والا شده و بود که همجوار اسم اعظم پرودگار در بهشت شد.

🍃 قرآن حتی نام او را هم نمی برد و به عبارت «همسر فرعون» اکتفا می کند. همسر فرعون یعنی همسر آن ستمگر، همسر آن بدکارو فریبکار و زورگو. قرآن در یک جمله کوتاه می خواهد بگوید جزییات مهم نیست، مهم این است که یک زیباروی می تواند همسر و همبستر یک مرد بدکار و ستمگر که ادعای خدایی می کند باشد، ولی در همان حال اسیر نباشد و با آزادگی و ابتکار عمل، خودش را بالا بکشد و تا جایی برسد که بهشت به بودنش افتخار کند.

🍃 دقت کنید که آسیه قدرت بر طلاق که هیچ، فرصت بر فرار هم نداشته و ناچار از زندگی با فرعون بوده، با اینحال او اسیر دردهای خودش نشده است و از تهدیدها فرصت ساخته است، تا جایی که در خانه فرعون موسی می پروراند.

🍃 فاطمه نیز الگو است، چون او در همان فرصت اندک زندگی نشان داد که می تواند همراه و هم قدم بهترین مرد روزگار باشد و در خود ظرفیتی از درک و شعور و صبر و سلامت ایجاد کند که علی خود را محتاج فاطمه بداند و از دست دادن فاطمه را «اندوه جاودانه» بخواند، بدون آنکه غلو کرده باشد. مهم کمیت ها نیست، بلکه کیفیت هاست. همین یک نکته کافی است تا فاطمه را برفراز تاریخ بنشاند و تصور ما را از زن بودن تغییر دهد.

🍃 پیام زندگی کوتاه فاطمه این است که بس کنید آن پیشفرضهای زنانه و تنانه را. نگویید زن همین است و بیشتر از این نمی شود. بردارید آن سقف های شیشه ای را و مجال پرواز دهید. اگر ملاک، انسانیت و آزادگی و بندگی و فهم و رشد و دانایی و مسوولیت و سازندگی است، چه فرق است میان زن و مرد؟

🍃 مهم نیست از زندگی فاطمه جزییات را بدانیم، وجود فاطمه افق گشایی می کند و بر نگاههای مردسالارانه و درجه دومی به زن خط می کشد و زن را همتراز مرد می کند. اگر فاطمه معادل و هم سنگ یکی از بهترین مردان تاریخ است، پس حجت تمام است و راه برای هر زنی باز است که بال بگشاید. این را هم بدانیم که فاطمه با تلاش خود بالا آمده است وگرنه اگر نیرویی جبری فاطمه را بالا برده باشد، فاطمه، فاطمه نیست.

https://t.me/delshodeyevelshode


🔷«هورا» برای «هو» کردن علم اسلامی

🔹حسن روحانی ضمن مخالفت با «علم اسلامی» گفته است: «علم، علم است و به نوع تفکر و ایدئولوژی وصل نمی‌شود» وی از این فراتر رفته و با مثالهایی که زده، از جمله قرار دادن «قرآن در خودرو برای اسلامی کردن آن»، تقریبا بحث رابطه علم با ارزش و جهت داری علم را محترمانه «هو» کرده است.

🔹در مقابل صادق لاریجانی نیز موضع گرفته و گفته: «اینکه گفته می‌شود اسلامی کردن علوم امر محالی است و علم و ارزش و ایدئولوژی ارتباطی با هم ندارند یک سخن قرن هجدهمی است».

🔹به نظر من رییس جمهور مقداری زیاده روی کرده است. امروزه تقریبا همه فیلسوفان علم، جریان علم را متاثر از ایدئولوژی می دانند و تفکیک میان fact و value را امری محال می دانند. هرچند لزوما از این مساله نمی توان نتیجه گرفت که ما فیزیک و شیمی اسلامی داریم، ولی صادق لاریجانی درست می گوید، ایده عدم هرگونه ارتباط میان دانش و ارزش، یک دیدگاه قرن هجدهمی است.

🔹به هر حال بحث رابطه علم و دین یک بحث آکادمیک است که هم اکنون در بسیاری از موسسات پژوهشی جهان از آن بحث می شود و حوزه وسیعی از نظریه ها در این زمینه وجود دارد.

🔹با اینحال روشن نیست چرا یک موضوع آكادمیک باید مورد مناقشه اصحاب قدرت در کشور باشد. مشخص نیست چرا رییس جمهور که مقام اجرایی کشور است در قامت نظریه پرداز ظاهر میشود و ادعای «ناوابستگی علم» می کند.

🔹در مقابل رییس قوه قضا نیز در جمع مدیران قوه قضاییه، پاسخ رییس جمهور را می دهد. انگار هیچ چیز در جای خودش نیست.

🔹البته من تا حدی به رییس جمهور حق می دهم که وارد این بحث شود. چون ظاهرا ایشان استدلالش این است که وقتی یک موضوعی کماکان در محدوده بحثهای آکادمیک باقی مانده است و جامعه اندیشمندان کشور در این باره به جمع بندی نرسیده اند، چرا باید برای ایده اسلامی شدن علوم، نهادها و موسسات و پروژه های سنگین مالی تعریف شود و از بودجه عمومی کشور برای آن هزینه شود.

🔹احتمالا هم منظور رییس جمهور همین بوده است، ولی بهتر است به جای اعلام موضع در خصوص ماهیت علم، که یک بحث کاملا فلسفی است، به روندها می پرداختند و صراحتا می گفتند که بحث علم دینی باید به عنوان یک موضوع آکادمیک باقی بماند و تا زمانی که به نقطه روشنی نرسیده است، مثل صدها موضوع پژوهشی دیگر، نباید برای پیاده سازی آن از بودجه عمومی کشور هزینه شود.

🔹ملاحظه می شود که روال های غلط و بودجه های بی حساب و کتاب، در نهایت ضد خود عمل می کنند و جامعه در عکس العمل به این روالهای غلط، برای «هو» کردن یک موضوع آکادمیک، «هورا» می کشد و این دقیقا برخلاف میل کسانی است که برای اسلامی کردن علوم بودجه تصویب کرده اند.
https://t.me/delshodeyevelshode

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 379

obunachilar
Kanal statistikasi