🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿🌳
درخت ازگیل
دوستی تعریف می کرد باغبان پیری داشتند اهل کابل، وقتی درختی در باغشان خشک می شده، می گفته : این درخت "مرده" است. مردن را پایان درخت دانستن همانند دیگر جانداران برای من عجیب بود چون ما همیشه می گوییم درخت خشک شده است .درک نگاه درست و زیبای آن باغبان پیر به درخت زمانی برایم روشن شد که ماه پیش در سفری که به مازندران داشتم داستان عجیبی درباره "درخت ازگیل" ویلای آقای مقدم که از دوستان پدرم بود شنیدم، داستان از این قرار است:
درخت ازگیل تنها درخت بزرگ حیاط ، مدت ها بود(و شاید از همان ابتدا) میوه و ثمره ای به بار نمی آورد. با وجود رسیدگی ها و همچنین منطقه خوش آب و هوای مازندران دلیلی بر بی ثمر بودن درخت برای آقای مقدم وجود نداشت.تمام درختان آن حیاط و محله از کوچک تا بزرگ شکوفه و میوه می دادند ولی سرسبزی تنها نشانه وجود درخت ازگیل در حیاط بود! پس از دوسال از آنجا که دوست پدرم تخصصی در امر درخت و باغبانی نداشت سراغ یکی از باغبانهای شهر را گرفت و به نهالستان او رفت، داستان را برایش تعریف کرد تا کودی، ماده ای، قلمه ای ویا چیز دیگری برای درخت ازگیل بی ثمر تجویز کند.باغبان پس از شنیدن صحبت ها تنها یک جمله عجیب بکار برد و آن این بود: باید درخت را بترسانی!!!
-یعنی چه!؟
-باید حرکتی انجام بدی تا درخت بترسد.
-مگر میشود!؟چگونه!؟
-چوبی بردارید به نشانه زدن به تنه درخت آن نزدیک کنید حتی شده ضربه بزنید! به درخت فحش بدهید! لگد هایی به درخت بزنید! اره ای تهیه کنید و برای بریدن درخت به آن نزدیک کنید...!!!
آقای مقدم میگوید پس از شنیدن صحبتهای عجیب و غریب و تا حدودی خنده دار باغبان،به تصور اینکه اومشکل درخت را تشخیص نداده و تنها شوخی با او کرده نهالستان را ترک کردم و به سراغ باغبان های روستای محل ویلا رفتم؛ آنها نیز همان حرف های باغبان قبلی را تکرار می کردند...! او می گوید این پیشنهاد کم خرج و ماجراجویانه من را ترغیب کرد که دست بکار شوم. تمام دستورات مو به مو انجام می شود... یک ماه بعد در اواسط ماه اسفند درخت ازگیل اولین درخت آن محله بود که شکوفه داد.
15 اسفند روز درختکاری مبارك
🌳🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿
درخت ازگیل
دوستی تعریف می کرد باغبان پیری داشتند اهل کابل، وقتی درختی در باغشان خشک می شده، می گفته : این درخت "مرده" است. مردن را پایان درخت دانستن همانند دیگر جانداران برای من عجیب بود چون ما همیشه می گوییم درخت خشک شده است .درک نگاه درست و زیبای آن باغبان پیر به درخت زمانی برایم روشن شد که ماه پیش در سفری که به مازندران داشتم داستان عجیبی درباره "درخت ازگیل" ویلای آقای مقدم که از دوستان پدرم بود شنیدم، داستان از این قرار است:
درخت ازگیل تنها درخت بزرگ حیاط ، مدت ها بود(و شاید از همان ابتدا) میوه و ثمره ای به بار نمی آورد. با وجود رسیدگی ها و همچنین منطقه خوش آب و هوای مازندران دلیلی بر بی ثمر بودن درخت برای آقای مقدم وجود نداشت.تمام درختان آن حیاط و محله از کوچک تا بزرگ شکوفه و میوه می دادند ولی سرسبزی تنها نشانه وجود درخت ازگیل در حیاط بود! پس از دوسال از آنجا که دوست پدرم تخصصی در امر درخت و باغبانی نداشت سراغ یکی از باغبانهای شهر را گرفت و به نهالستان او رفت، داستان را برایش تعریف کرد تا کودی، ماده ای، قلمه ای ویا چیز دیگری برای درخت ازگیل بی ثمر تجویز کند.باغبان پس از شنیدن صحبت ها تنها یک جمله عجیب بکار برد و آن این بود: باید درخت را بترسانی!!!
-یعنی چه!؟
-باید حرکتی انجام بدی تا درخت بترسد.
-مگر میشود!؟چگونه!؟
-چوبی بردارید به نشانه زدن به تنه درخت آن نزدیک کنید حتی شده ضربه بزنید! به درخت فحش بدهید! لگد هایی به درخت بزنید! اره ای تهیه کنید و برای بریدن درخت به آن نزدیک کنید...!!!
آقای مقدم میگوید پس از شنیدن صحبتهای عجیب و غریب و تا حدودی خنده دار باغبان،به تصور اینکه اومشکل درخت را تشخیص نداده و تنها شوخی با او کرده نهالستان را ترک کردم و به سراغ باغبان های روستای محل ویلا رفتم؛ آنها نیز همان حرف های باغبان قبلی را تکرار می کردند...! او می گوید این پیشنهاد کم خرج و ماجراجویانه من را ترغیب کرد که دست بکار شوم. تمام دستورات مو به مو انجام می شود... یک ماه بعد در اواسط ماه اسفند درخت ازگیل اولین درخت آن محله بود که شکوفه داد.
15 اسفند روز درختکاری مبارك
🌳🌿🌳🌿🌳🌿🌳🌿