♪دریای بی طوفان♬

تو جمع میگی و میخندی، خداحافظی میکنی
همه چی خوبه، میای خونه میری
تو اتاقت و‌ تو یه لحظه میشی غمگین ترین
آدم دنیا، ذهنت پر از پراکندگیه که چرا؟
الان که خوب بودم، به نتیجه ای نمیرسی
و‌ از خودت بدت میاد..

اگه توعم هیچ حسی به عید نداری سلام.

چند سالی بود می‌شناختمش همسایه خیلی آرومی بود سنی ازش گذشته بود اما یه غربت عجیبی تو وجودش بود انگار یه حاله ای از خاکستر روی زندگیش بود نمیدونم میتونم منظورمو بگم یا نه ولی انگاری که روی یه چیزی گرد و خاک نشسته باشه زندگیش اونجوری بود بارها توی خیابون یا توی ساختمون میدیدمش و سلام میدادم و اونم جواب میداد چشماش سرد بود انقدر سرد که نمیشد بیشتر چند ثانیه به چشماش زل زد صداش آروم بودولرزان کلا آدم عجیبی بود و همیشه تنها بود هیچ وقت جرعت نکردم سوالی در مورد خانواده اش بپرسم
چند روز از آخرین باری که میدیدمش گذشته بود همیشه عادت داشت صبح ها بره و قدمی بزنه چون آدم عجیبی بود حواسم به همه کارهاش بود این بار چند روزی میشد که نمیدیمش با خودم گفتم شاید حوصله نداره و میخواد خونه باشه شد یه هفته نگران شدم رفتم در زدم کسی باز نکرد همسایه های دیگه رو صدا زدم و در و شکوندیم وقتی در باز شد با جسد بی جون و سردش مواجه شدیم انگار سال ها بود که مرده چشمم یهویی به دیوارای خونه اش افتاد تمامش پر از عکس های مختلفه یه شخص بود کنار هر عکس نوشته بود با اینکه تو رفتی و منو نابود کردی اما من تا آخرین نفس دوستت دارم و با هیچ کس بعد تو گرم نخواهم بود
تازه فهمیدم دلیل و اون چشمای سرد و خنثی چی بود
کاش هیچ وقت هیچ کس درگیر عشق یه طرفه نشه (:
"Larense"
2:29
1401/11/27

آروم آروم چشماتو ببند
به هیچی فکر نکن همه دردا و غمات مال من تو فقط آروم بگیر
شب بخیر :)🫀

بر بالشی که از مرگ پرنده ها پُر است،
نمیتوان خوابِ پرواز دید.
-چگوارا

اینم بماند ب یادگار از کسی که نمیدونم کیه :)