ماسک خود را برداشت. آهی کشید و با خود گفت:《 روز زیبایی بود.》 اما لحن محزونش چیز دیگری را تداعی میکرد. سعی کرد با دستانش لب هایش را به سمت آسمان بکشد. اما جاذبه ی زمین همچنان او را خسته میکرد..
زیبا و دردناک نیست؟ او لبخند را به همه هدیه میدهد اما خودش تنها شخصی است که در روز تولدش لبخندی هدیه نگرفت.
با این حال هنوز هم توانی برای رقصیدن با شکسته هایش دارد. افکارش را پس زد
او برای ادامه ی زندگی خود نیاز به یک معنا یا حقیقت ندارد زیرا رقصش هیچگاه پایان نخواهد داشت.
-برای ناراحتی های با ذوق تو
@DrowninInVertigo
زیبا و دردناک نیست؟ او لبخند را به همه هدیه میدهد اما خودش تنها شخصی است که در روز تولدش لبخندی هدیه نگرفت.
با این حال هنوز هم توانی برای رقصیدن با شکسته هایش دارد. افکارش را پس زد
او برای ادامه ی زندگی خود نیاز به یک معنا یا حقیقت ندارد زیرا رقصش هیچگاه پایان نخواهد داشت.
-برای ناراحتی های با ذوق تو
@DrowninInVertigo