📆سال های ۰۱ - ۱۹۰۰
✨نابغه ای در میان سالی که قدرش را نمی دانند
🍃اگر فروید انتظار داشت که تعبیر رویا باعث برخاستن فریادهای خشم آلود بشود، از اساس اشتباه می کرد. در شش سال اول فقط ۳۵۱ نسخه از کتاب به فروش رفت. مطبوعات تا حد زیادی آن را نادیده گرفتند. پرفسور بلافاصله دچار افسردگی پس از زایمان شد که به زودی به بحران میانسالی تغییر ماهیت داد. دیگر نمی خواست سر به تنِ کار باشد. پس ول می گشت، با خودش شطرنج بازی می کرد و رمان های جنایی میخواند. غیر از اینها تنوع دیگری هم در دسترس نبود: ظرفیت الکل را نداشت و با مارتا هم میانه اش چندان خوب نبود.
☘مارتا این اواخر همه چیز را پاک ول کرده بود و به یک مادر و زن خانه دار تمام عیار و کسالت بار و پژمرده تبدیل شده بود. این که مارتا روان رنجوري جنسي محبوب فروید را با تحقیر پورنوگرافی می خواند، کار را بدتر میکرد. خب البته راستش را بخواهید، پس از همان سالهای اول ازدواج، شور وشوق فروید به هر حال به میزان در خور توجهی از میان رفته بود. یونگ بعدها ادعا کرد که پرفسور در خواهر زنش مینا تسکین خاطر میجست. من به عنوان کاناپه در این مورد فقط می توانم بگویم چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
🌱حتی دوستی با فليس هم دیگر مثل سابق نبود. فروید از طریق خودروانکاوی فهمیده بود که آن دوست جان جانی بسیار عالی هم در اصل تنها فرآوردهی خیال خودش بود و دیگر حوصله ی شنیدن مزخرفات او را نداشت. وقتی هم فلیس طی یک بگو مگوی لفظی به فروید گفت که فکر دیگران را می خواند و نظر شخصی خودش را به بیماران تلقین میکند، مسئله از نظر فروید تمام شده تلقی شد. تصمیمی بس فرهیخته! من همیشه به این آدم مشکوک بودم.
📚منبع:خاطرات کاناپهی فروید
🖊نوشته:کریستیان موزر
📝ترجمه:ناصر غیاثی
Www.instagram.com/dynamicpsychotherapy
@dynamicworkshops کارگاه ها
Www.workshops.psyphif.com
✨نابغه ای در میان سالی که قدرش را نمی دانند
🍃اگر فروید انتظار داشت که تعبیر رویا باعث برخاستن فریادهای خشم آلود بشود، از اساس اشتباه می کرد. در شش سال اول فقط ۳۵۱ نسخه از کتاب به فروش رفت. مطبوعات تا حد زیادی آن را نادیده گرفتند. پرفسور بلافاصله دچار افسردگی پس از زایمان شد که به زودی به بحران میانسالی تغییر ماهیت داد. دیگر نمی خواست سر به تنِ کار باشد. پس ول می گشت، با خودش شطرنج بازی می کرد و رمان های جنایی میخواند. غیر از اینها تنوع دیگری هم در دسترس نبود: ظرفیت الکل را نداشت و با مارتا هم میانه اش چندان خوب نبود.
☘مارتا این اواخر همه چیز را پاک ول کرده بود و به یک مادر و زن خانه دار تمام عیار و کسالت بار و پژمرده تبدیل شده بود. این که مارتا روان رنجوري جنسي محبوب فروید را با تحقیر پورنوگرافی می خواند، کار را بدتر میکرد. خب البته راستش را بخواهید، پس از همان سالهای اول ازدواج، شور وشوق فروید به هر حال به میزان در خور توجهی از میان رفته بود. یونگ بعدها ادعا کرد که پرفسور در خواهر زنش مینا تسکین خاطر میجست. من به عنوان کاناپه در این مورد فقط می توانم بگویم چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
🌱حتی دوستی با فليس هم دیگر مثل سابق نبود. فروید از طریق خودروانکاوی فهمیده بود که آن دوست جان جانی بسیار عالی هم در اصل تنها فرآوردهی خیال خودش بود و دیگر حوصله ی شنیدن مزخرفات او را نداشت. وقتی هم فلیس طی یک بگو مگوی لفظی به فروید گفت که فکر دیگران را می خواند و نظر شخصی خودش را به بیماران تلقین میکند، مسئله از نظر فروید تمام شده تلقی شد. تصمیمی بس فرهیخته! من همیشه به این آدم مشکوک بودم.
📚منبع:خاطرات کاناپهی فروید
🖊نوشته:کریستیان موزر
📝ترجمه:ناصر غیاثی
Www.instagram.com/dynamicpsychotherapy
@dynamicworkshops کارگاه ها
Www.workshops.psyphif.com