رفاقت
#پارت ۸
یه روز راه برگشت خونه مهدیه گفت
ساحل روزے میاد که منو تو هم دیگه رو دوست نداشته باشیم
بے درنگ گفتم
+من همیشه تورو دوست دارم
چند دقیقه اے تو چشام نگاه کرد و دیگه چیزے نگف
وجود مهدیه برام کمرنگ شده بود به بهانه درساش همو کم میدیدیم و منے که همیشه برام سوال بود که چرا مهدیه اینجورے شده و حرفے نمیزنه
و چشماے منتظرے که همیشه خیره به گوشے بود تا شاید پیامے از طرف مهدیه بیاد
یه روز قرار بود با باباے مهدیه بریم مدرسه خانم همسایمون و مرضیه هم باهامون اومدن
مهدیه با مرضیه خیلے صحبت میکرد و کلے میگفتن و میخندیدن
خیره شدم به آینه جلویے که همیشه از تو اون آینه منو مهدیه همو نگاه میکردیم
مهدیه تا چشمش به من افتاد خودشو کشید سمت در و مانع دید من شد
ازینکارش به قدرے ناراحت شدم که دلم میخاست همونجا پیاده شم
نتونستم خودمو کنترل کنم
+عمو لطف میکنید نگه دارید
_چرا دخترم
+اینجا کار دارم خودم میرم مدرسه شما برید
_نه دخترم شما کارت رو انجام بده بعد باهم میریم
+طول میکشه کارم شما برید
مهدیه گف اره بابا ما دیرمون میشه ما میریم
پیاده شدم و به سمت مدرسه راه افتادم قلبم تیر میکشید اشکام و به زود نگه داشتم و میرفتم
اونکه وجود من آزارش میده چرا بهم نمیگه چرا منو کنار خودش نگه داشته چرا مهدیه اینقد باهام سرد شده
یه درد عجیبے دست چپمو گرفته بود با دست دیگم ماساژش میدادم قلبم تیر میکشید و ناے راه رفتن نداشتم
یه گوشه نشستم نفسام کند شده بود و سخت نفس میکشیدم باید خودمو میرسوندم تا مدرسه داشت دیر میشد
یه تاکسے گرفتم و رسیدم مدرسه دستمو به دیوار گرفته بودم سخت میتونستم راه برم
کشون کشون خودمو رسوندم جلو سالن بچه ها همه سر کلاس بودن ناظم از تو دفتر اومد بیرون
+خوبے دخترم
نمیتونستم درست حرف بزنم به سختے گفتم
_خوبم خانم
+ولے حالت اصلا خوب نیست اتفاقے برات افتاده
_قلبم خانم قلبم درد میکنه
دستمو گرفت و نشوند منو رو صندلے
اینجا بشین برات آب بیارم
رفت و برام آب اورد یخورده شونه هامو ماساژ داد بهتر شدم
+دخترم تو راه اتفاقے برات افتاده اگه آره به من بگو
_نه خانم چیزے نیست بعضے وقتا اینجورے میشم
+اگه حالت خوب نیس زنگ بزنم بیان ببرنت
_نه خانم خوبم
و رفتم تو کلاس ناظم به معلممون گف اگه ساحل حالش خوب نبود اطلاع بدن
رفتم کنار مینا نشستم
+خوبے
_آره خوبم
+ولے خوب بنظر نمیرسے
_چیز مهمے نیس
وقتے تعطیل شدیم مهدیه نیومد دنبالم و رفتم تو ایستگاه اتوبوس کنار مرضیه نشسته بود عه ساحل ببخشید یادم شد بیام دنبالت و سرشو گذاشت رو شونه مرضیه و دستشو گرفت
دوباره قلبم تیر کشید و درد دستم شرو شد
نگاش میکردم و تو دلم گفتم
چقد بیرحمے اخه دختر تو همونے بودے که بهم میگفتے تو مال منے و به کسے نمیدمت حالا خودت مال مرضیه شدی:)
تو راه فقط خودخورے میکردم دلم میخاست سرشون داد بکشم و مهدیه بکشونم طرف خودم و بلند بلند گریه کنم ولے فقط نگاشون میکردم و درد قلب و دستم بدتر میشد
پیاده شدیم مهدیه و مرضیه باهمحرف میزدن و منم یکمے دورتر واستادم تا حرفاشون تموم شه مهدیه بیاد و باهم بریم خونه
مهدیه اومد بدون هیچ حرفے میرفتیم پاهام سست بود و نمیتونستم درست راه برم وسطاے راه واقعا کم اوردم دیگه توان راه رفتن نداشتم
دستمو به دیوار گرفتم و سر جام واستادم مهدیه همونجور که داشت میرفت به راهش ادامه داد و انگار نه انگار که من بودم
چشمم به رفتن مهدیه بود
(چهزود ازم خسته شدے چه زود جام پرشد من هنوز هستم ویکے دیگه جامو گرفته )
خودمورسوندم خونه و بدون هیچ حرفے با مامان رفتم تو اتاقم
نه ناهار خوردم نه شام شب به مهدیه طبق عادتم پیام دادم
+بیا دم در کارت دارم
_ باشه بیا
+سلام خوبے عزیزم
_خوبم
خواستم دستشو بگیرم دستشو کشید و گف
_نباید به این دستا عادت کنے
+پس خودت هم قبول دارے رفتارت عوض شده
_اره خودت مقصرے
+چرا بهم بگو باهام حرف بزن دعوام کن ولے ولم نکن
_مشکل من باتو اینه که تو منو دوست ندارے ولے خب مرضیه واقعا منو دوس داره
+اها پس مرضیه دوست داره خوبه
اشکم چکید
_اره اون مث تو منو از چشم دوستاش نمیندازه وقتے بهت گفتم به فاطمه چیزے نگو چرا رفتے گفتے دیگه باهامون نیاد
اره اون مث تو نیس که بهم بگه برو جواب خواستگارتو بده من دوست ندارم اون مث تو نیس که وقتے ناراحتم ساکت شه اون مث تو نیس که وقتے منو با دوستم میبینه ساکت شه اون هم منو هم اونو جر میده میفهمے
اره تو هیچوقت منو دوست نداشتے هیچوقت و من اینو دیر فهمیدم
اون سرم داد میکشید من گریه میکردم
_اره میبینے ساکت شدے چون هیچوقت دوستم نداشتییییے
(تودلم میگفتم اره من مقصرم چون ناراحتے دوستم و به ناراحتے تو ترجیح دادم
اره من مقصرم چون خوشبختیت برام مهم تر از خودم بود
اره من مقصرم چون وقتے تو ناراحتے من طاقت ندارم گریم میگیره )
#پارت ۸
یه روز راه برگشت خونه مهدیه گفت
ساحل روزے میاد که منو تو هم دیگه رو دوست نداشته باشیم
بے درنگ گفتم
+من همیشه تورو دوست دارم
چند دقیقه اے تو چشام نگاه کرد و دیگه چیزے نگف
وجود مهدیه برام کمرنگ شده بود به بهانه درساش همو کم میدیدیم و منے که همیشه برام سوال بود که چرا مهدیه اینجورے شده و حرفے نمیزنه
و چشماے منتظرے که همیشه خیره به گوشے بود تا شاید پیامے از طرف مهدیه بیاد
یه روز قرار بود با باباے مهدیه بریم مدرسه خانم همسایمون و مرضیه هم باهامون اومدن
مهدیه با مرضیه خیلے صحبت میکرد و کلے میگفتن و میخندیدن
خیره شدم به آینه جلویے که همیشه از تو اون آینه منو مهدیه همو نگاه میکردیم
مهدیه تا چشمش به من افتاد خودشو کشید سمت در و مانع دید من شد
ازینکارش به قدرے ناراحت شدم که دلم میخاست همونجا پیاده شم
نتونستم خودمو کنترل کنم
+عمو لطف میکنید نگه دارید
_چرا دخترم
+اینجا کار دارم خودم میرم مدرسه شما برید
_نه دخترم شما کارت رو انجام بده بعد باهم میریم
+طول میکشه کارم شما برید
مهدیه گف اره بابا ما دیرمون میشه ما میریم
پیاده شدم و به سمت مدرسه راه افتادم قلبم تیر میکشید اشکام و به زود نگه داشتم و میرفتم
اونکه وجود من آزارش میده چرا بهم نمیگه چرا منو کنار خودش نگه داشته چرا مهدیه اینقد باهام سرد شده
یه درد عجیبے دست چپمو گرفته بود با دست دیگم ماساژش میدادم قلبم تیر میکشید و ناے راه رفتن نداشتم
یه گوشه نشستم نفسام کند شده بود و سخت نفس میکشیدم باید خودمو میرسوندم تا مدرسه داشت دیر میشد
یه تاکسے گرفتم و رسیدم مدرسه دستمو به دیوار گرفته بودم سخت میتونستم راه برم
کشون کشون خودمو رسوندم جلو سالن بچه ها همه سر کلاس بودن ناظم از تو دفتر اومد بیرون
+خوبے دخترم
نمیتونستم درست حرف بزنم به سختے گفتم
_خوبم خانم
+ولے حالت اصلا خوب نیست اتفاقے برات افتاده
_قلبم خانم قلبم درد میکنه
دستمو گرفت و نشوند منو رو صندلے
اینجا بشین برات آب بیارم
رفت و برام آب اورد یخورده شونه هامو ماساژ داد بهتر شدم
+دخترم تو راه اتفاقے برات افتاده اگه آره به من بگو
_نه خانم چیزے نیست بعضے وقتا اینجورے میشم
+اگه حالت خوب نیس زنگ بزنم بیان ببرنت
_نه خانم خوبم
و رفتم تو کلاس ناظم به معلممون گف اگه ساحل حالش خوب نبود اطلاع بدن
رفتم کنار مینا نشستم
+خوبے
_آره خوبم
+ولے خوب بنظر نمیرسے
_چیز مهمے نیس
وقتے تعطیل شدیم مهدیه نیومد دنبالم و رفتم تو ایستگاه اتوبوس کنار مرضیه نشسته بود عه ساحل ببخشید یادم شد بیام دنبالت و سرشو گذاشت رو شونه مرضیه و دستشو گرفت
دوباره قلبم تیر کشید و درد دستم شرو شد
نگاش میکردم و تو دلم گفتم
چقد بیرحمے اخه دختر تو همونے بودے که بهم میگفتے تو مال منے و به کسے نمیدمت حالا خودت مال مرضیه شدی:)
تو راه فقط خودخورے میکردم دلم میخاست سرشون داد بکشم و مهدیه بکشونم طرف خودم و بلند بلند گریه کنم ولے فقط نگاشون میکردم و درد قلب و دستم بدتر میشد
پیاده شدیم مهدیه و مرضیه باهمحرف میزدن و منم یکمے دورتر واستادم تا حرفاشون تموم شه مهدیه بیاد و باهم بریم خونه
مهدیه اومد بدون هیچ حرفے میرفتیم پاهام سست بود و نمیتونستم درست راه برم وسطاے راه واقعا کم اوردم دیگه توان راه رفتن نداشتم
دستمو به دیوار گرفتم و سر جام واستادم مهدیه همونجور که داشت میرفت به راهش ادامه داد و انگار نه انگار که من بودم
چشمم به رفتن مهدیه بود
(چهزود ازم خسته شدے چه زود جام پرشد من هنوز هستم ویکے دیگه جامو گرفته )
خودمورسوندم خونه و بدون هیچ حرفے با مامان رفتم تو اتاقم
نه ناهار خوردم نه شام شب به مهدیه طبق عادتم پیام دادم
+بیا دم در کارت دارم
_ باشه بیا
+سلام خوبے عزیزم
_خوبم
خواستم دستشو بگیرم دستشو کشید و گف
_نباید به این دستا عادت کنے
+پس خودت هم قبول دارے رفتارت عوض شده
_اره خودت مقصرے
+چرا بهم بگو باهام حرف بزن دعوام کن ولے ولم نکن
_مشکل من باتو اینه که تو منو دوست ندارے ولے خب مرضیه واقعا منو دوس داره
+اها پس مرضیه دوست داره خوبه
اشکم چکید
_اره اون مث تو منو از چشم دوستاش نمیندازه وقتے بهت گفتم به فاطمه چیزے نگو چرا رفتے گفتے دیگه باهامون نیاد
اره اون مث تو نیس که بهم بگه برو جواب خواستگارتو بده من دوست ندارم اون مث تو نیس که وقتے ناراحتم ساکت شه اون مث تو نیس که وقتے منو با دوستم میبینه ساکت شه اون هم منو هم اونو جر میده میفهمے
اره تو هیچوقت منو دوست نداشتے هیچوقت و من اینو دیر فهمیدم
اون سرم داد میکشید من گریه میکردم
_اره میبینے ساکت شدے چون هیچوقت دوستم نداشتییییے
(تودلم میگفتم اره من مقصرم چون ناراحتے دوستم و به ناراحتے تو ترجیح دادم
اره من مقصرم چون خوشبختیت برام مهم تر از خودم بود
اره من مقصرم چون وقتے تو ناراحتے من طاقت ندارم گریم میگیره )