#پارت۱۰۲
#انتقام_بیگناهی
از خجالت نمیتونستم چیـکار کنم ، اخه معروفم میشه فامیلی والا فکر نمیکنن ادم اشتب میکنه بعد مٺل مت ضایع میشه ؟
لبخنده مزخرفی زدم
-اها پس منظورتون از معروف فامیلتونه پس
لبخندی زد و گفت:
بعله درسته .
-خب دیگه پس بابت این سو۶ تفاهم متاسفم ،اگه با من کاری ندارید برم.
+خوش حال شدم از اشناییتون .
-همچنین .
ازش جدا شدم چند قدم برنداشته بودم که دیدم پاندای جادوگر با اون وضع و لباس افتضاحی داشت اویزون امیرعلی کرده
واسه لحظه ای قلبم ایستاد .
امیر اخماش توهم بود اما بازم با اون وضعیتی ک داشت دلیل نمیشد که از خودش،جداش نکنه
دختره ی بیشعور دستشو دور بازوش حلقه کرده و هی خودشو خم راست میکنه از اونجایی که یقه لباسش اویزونه ،کل سینه هاشو به نمایش میزاره .مدل لباسش جلوش کوتاهه و پشت سرش دنباله داره
دستام از عصبانیت مشت شد ،من باید حال این یکیو بگیرم حالا هرجور شده .
داشتم فکر میکردم که جرغه ای تو ذهنم زد .
خدمتکارایی که نوشیدنی داشتن یه لیوان ازش برداشتم و به سمتشون رفتم .
لبخند رو لب رفتم جلوش .
امیر با دیدن من یه جوری نگاه کرد که انگار فرشته ی نجاتشو دیده ،پاندا هم وقتی منو دید خندش جمع شدو پشت چشمی نازک کرد .
یه قدم اومدم جلوتر و جوری فرض کردم که انگار دارم میافتم ،خودمو کج کردمو لیوان نوشیدنی رو روی پاندا چپه کردم .
نوش جونت عزیزم .
جیغی کشید و منم خیلی ریلکس گفتم:
وای عزیزم معذرت میخام داشتم میافتادم .
جیغ جیغش به هوا رفت:
معلوم هست حواست کجاست دختره ی دهاتی ،یه عینک بگیر که ببینی و نریزی رو من .
لباش سفید بودو لکه ی قرمز حسابی ضایع میزد .
دستمالی برداشت و روش کشید و خراب ترش کرد .
پاندا:
وای بگم خدا چیکارت کنه دختره ی دست و پا چلفتی .
پشتشو کرد و خواست بره که با دیدن دنباله ی لباسش ،وسوسه شدم لبخند شیطانی زدم و پامو گزاشتم روی دنباله لباسش پاشو برداشت که قدم بعدیو برداره که طق با صورت پخش زمین شد .
همون موقع صدای اهنگ قطع شدو
صدای بلندی ایجاد شد .
همه سر ها بطرفش چرخید و صدای خنده ها بلند شد.
-وای عزیزم چیشدی ؟ پات به کجا گیر کرد؟
@enteghambighonahi
#انتقام_بیگناهی
از خجالت نمیتونستم چیـکار کنم ، اخه معروفم میشه فامیلی والا فکر نمیکنن ادم اشتب میکنه بعد مٺل مت ضایع میشه ؟
لبخنده مزخرفی زدم
-اها پس منظورتون از معروف فامیلتونه پس
لبخندی زد و گفت:
بعله درسته .
-خب دیگه پس بابت این سو۶ تفاهم متاسفم ،اگه با من کاری ندارید برم.
+خوش حال شدم از اشناییتون .
-همچنین .
ازش جدا شدم چند قدم برنداشته بودم که دیدم پاندای جادوگر با اون وضع و لباس افتضاحی داشت اویزون امیرعلی کرده
واسه لحظه ای قلبم ایستاد .
امیر اخماش توهم بود اما بازم با اون وضعیتی ک داشت دلیل نمیشد که از خودش،جداش نکنه
دختره ی بیشعور دستشو دور بازوش حلقه کرده و هی خودشو خم راست میکنه از اونجایی که یقه لباسش اویزونه ،کل سینه هاشو به نمایش میزاره .مدل لباسش جلوش کوتاهه و پشت سرش دنباله داره
دستام از عصبانیت مشت شد ،من باید حال این یکیو بگیرم حالا هرجور شده .
داشتم فکر میکردم که جرغه ای تو ذهنم زد .
خدمتکارایی که نوشیدنی داشتن یه لیوان ازش برداشتم و به سمتشون رفتم .
لبخند رو لب رفتم جلوش .
امیر با دیدن من یه جوری نگاه کرد که انگار فرشته ی نجاتشو دیده ،پاندا هم وقتی منو دید خندش جمع شدو پشت چشمی نازک کرد .
یه قدم اومدم جلوتر و جوری فرض کردم که انگار دارم میافتم ،خودمو کج کردمو لیوان نوشیدنی رو روی پاندا چپه کردم .
نوش جونت عزیزم .
جیغی کشید و منم خیلی ریلکس گفتم:
وای عزیزم معذرت میخام داشتم میافتادم .
جیغ جیغش به هوا رفت:
معلوم هست حواست کجاست دختره ی دهاتی ،یه عینک بگیر که ببینی و نریزی رو من .
لباش سفید بودو لکه ی قرمز حسابی ضایع میزد .
دستمالی برداشت و روش کشید و خراب ترش کرد .
پاندا:
وای بگم خدا چیکارت کنه دختره ی دست و پا چلفتی .
پشتشو کرد و خواست بره که با دیدن دنباله ی لباسش ،وسوسه شدم لبخند شیطانی زدم و پامو گزاشتم روی دنباله لباسش پاشو برداشت که قدم بعدیو برداره که طق با صورت پخش زمین شد .
همون موقع صدای اهنگ قطع شدو
صدای بلندی ایجاد شد .
همه سر ها بطرفش چرخید و صدای خنده ها بلند شد.
-وای عزیزم چیشدی ؟ پات به کجا گیر کرد؟
@enteghambighonahi