نا+کجایی که آباد بود. dan repost
این همانیها فراوانند.
این همانیها
_که عبور ابرشان در مرز گیج خواب و بیداریست_
گرچه بسیارند در انبوههی اوهام،
لیک هرگز کس نگفتهست و نخواهد گفت
اینکه آسان عین دشواریست
«نی» همان «آری» ست
آری، آری من درین باور ندارم شک که میگویند
رشتهی هموارگیها از گره عاریست
از دو سو در دوردستِ بینهایت گم
سال و مه را رشته هموار است و هنجاریست
وآن همه پست و بلندیهاش _موهوم نگاه ما_ از نخستین بام بامان تا پسینتر شام
همچنان معیار همواریست
آری، آری همچنان زآغاز تا جاوید
تا همین ماه است، وین خورشید،
سال و مه را ( بیکه بتوان گفت تکراریست)
قصهی پیراری و پاریست
روز هر روزی همان زنجیرهی زرین
شب همان تیره دل تاریست
من چنین میگویم و سیّالهی زروان
بیکه پرسد چیست این، یا کیست
همچنان جاریست.
_اخوان ثالث
چرا این شعر؟
واقعاً هم چرا این شعر؟ خواستم برخلاف تصور باشه. حس کردم انتظار شاملو داری. اتفاقاً گشتم. خیلی هم گشتم. اما آخرش گفتم، بیخیال اینبار، بیا با اخوان پیش بریم. هیچی دیگه. منظومهی بلند سواحلی و خوزیات رو پیدا کردم. بیچاره شدم تا چیزی ازش بنویسم. این هم از این. تازه یه قسمتیشه. اگر خونده باشی قبلاً، ناراحت میشم.
این همانیها
_که عبور ابرشان در مرز گیج خواب و بیداریست_
گرچه بسیارند در انبوههی اوهام،
لیک هرگز کس نگفتهست و نخواهد گفت
اینکه آسان عین دشواریست
«نی» همان «آری» ست
آری، آری من درین باور ندارم شک که میگویند
رشتهی هموارگیها از گره عاریست
از دو سو در دوردستِ بینهایت گم
سال و مه را رشته هموار است و هنجاریست
وآن همه پست و بلندیهاش _موهوم نگاه ما_ از نخستین بام بامان تا پسینتر شام
همچنان معیار همواریست
آری، آری همچنان زآغاز تا جاوید
تا همین ماه است، وین خورشید،
سال و مه را ( بیکه بتوان گفت تکراریست)
قصهی پیراری و پاریست
روز هر روزی همان زنجیرهی زرین
شب همان تیره دل تاریست
من چنین میگویم و سیّالهی زروان
بیکه پرسد چیست این، یا کیست
همچنان جاریست.
_اخوان ثالث
چرا این شعر؟
واقعاً هم چرا این شعر؟ خواستم برخلاف تصور باشه. حس کردم انتظار شاملو داری. اتفاقاً گشتم. خیلی هم گشتم. اما آخرش گفتم، بیخیال اینبار، بیا با اخوان پیش بریم. هیچی دیگه. منظومهی بلند سواحلی و خوزیات رو پیدا کردم. بیچاره شدم تا چیزی ازش بنویسم. این هم از این. تازه یه قسمتیشه. اگر خونده باشی قبلاً، ناراحت میشم.