🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠آموزنده💠
🔳🌸روزی دو نفر با هم سر پياز و پيازکاری دعوايشان شد رهگذر خسيسی به مردکشاورز زحتمکشی که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار ميکنی که چی؟ اين همه زحمت ميکشی که پياز بکاری؟ آخر پيازهم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده به چه درد ميخورد؟ آن هم با آن بوی بدش!»
🔳🌸پياز کار ناراحت شد. هر چه درباره ی پياز و فايده های آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزی ميگفت و آن،چيزديگری جواب ميداد.
🔳🌸خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند. بعد هم برای اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضی بردند.
🔳🌸قاضی، بعد از شنيدن حرف های دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پياز کار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده ای حالا بايد مقداری پول به مرد کشاورز بدهی تا او را راضی کنی.»
🔳🌸رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد. قاضی گفت: «يا مقداری پول به کشاورز بده، با يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازی. اگر يکی از اين دو کار را انجام ندهی، دستور ميدهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول ميدهی يا پياز ميخوری يا ميخواهی تو را چوب بزنند؟»
🔳🌸رهگذر کمی فکر کرد پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادی داشت. با اينکه از پياز بدش می آمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت.
🔳🌸يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند. رهگذر اولين پياز را خورددومين پياز را هم با اين که حالش به هم ميخورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد.
🔳🌸هنوز پيازهای سبد نصف نشده بود که واقعاًحال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد. از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پيازنخورم.»
🔳🌸قاضی دستور داد چوب و فلک را آماده کردند. پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پای او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد.
🔳🌸 درد ميکشيد و چوب ميخورد. اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول ميدهم. پول ميدهم.»
🔳🌸تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند. رهگذر خسيس مجبور شدمقداری پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد.
🔳🌸اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نميشد. پولی بابت جريمه ميداد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد.»
✍🏻از آن روز به بعد، درباره ی کسی که زيادی طمع ميکند،يا به خيال به دست آوردن سودهای ديگر، زیان های ظاهراً کوچک را ميپذيرد اما عملاً به خواسته اش نميرسد، ميگويند هم پياز را خورد، هم چوب راخورد و هم پول داد.حسبی ربی:
🕋🕋فقط بگو الله🕋🕋
@faghadkhada
💠آموزنده💠
🔳🌸روزی دو نفر با هم سر پياز و پيازکاری دعوايشان شد رهگذر خسيسی به مردکشاورز زحتمکشی که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار ميکنی که چی؟ اين همه زحمت ميکشی که پياز بکاری؟ آخر پيازهم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده به چه درد ميخورد؟ آن هم با آن بوی بدش!»
🔳🌸پياز کار ناراحت شد. هر چه درباره ی پياز و فايده های آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزی ميگفت و آن،چيزديگری جواب ميداد.
🔳🌸خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند. بعد هم برای اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضی بردند.
🔳🌸قاضی، بعد از شنيدن حرف های دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پياز کار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده ای حالا بايد مقداری پول به مرد کشاورز بدهی تا او را راضی کنی.»
🔳🌸رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد. قاضی گفت: «يا مقداری پول به کشاورز بده، با يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازی. اگر يکی از اين دو کار را انجام ندهی، دستور ميدهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول ميدهی يا پياز ميخوری يا ميخواهی تو را چوب بزنند؟»
🔳🌸رهگذر کمی فکر کرد پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادی داشت. با اينکه از پياز بدش می آمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت.
🔳🌸يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند. رهگذر اولين پياز را خورددومين پياز را هم با اين که حالش به هم ميخورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد.
🔳🌸هنوز پيازهای سبد نصف نشده بود که واقعاًحال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد. از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پيازنخورم.»
🔳🌸قاضی دستور داد چوب و فلک را آماده کردند. پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پای او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد.
🔳🌸 درد ميکشيد و چوب ميخورد. اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول ميدهم. پول ميدهم.»
🔳🌸تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند. رهگذر خسيس مجبور شدمقداری پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد.
🔳🌸اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نميشد. پولی بابت جريمه ميداد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد.»
✍🏻از آن روز به بعد، درباره ی کسی که زيادی طمع ميکند،يا به خيال به دست آوردن سودهای ديگر، زیان های ظاهراً کوچک را ميپذيرد اما عملاً به خواسته اش نميرسد، ميگويند هم پياز را خورد، هم چوب راخورد و هم پول داد.حسبی ربی:
🕋🕋فقط بگو الله🕋🕋
@faghadkhada