هرکس ز تاریکی نمیترسد،
در چشم هایم'قهرمانی'بود
آن روزها رفتند...
آن روزهای آشنایی های محتاطانه، با زیبایی رگ هایی'آبیرنگ'
دستی که با یک گل
از پشت دیوار
صدا میزد یک دست دیگر را
'وعشقبود'
ودختری که گونه هایش را با برگ های شمعدانی،رنگ میزد
'اکنونزنیتنهاست'
فروغ فرخزاد؛
در چشم هایم'قهرمانی'بود
آن روزها رفتند...
آن روزهای آشنایی های محتاطانه، با زیبایی رگ هایی'آبیرنگ'
دستی که با یک گل
از پشت دیوار
صدا میزد یک دست دیگر را
'وعشقبود'
ودختری که گونه هایش را با برگ های شمعدانی،رنگ میزد
'اکنونزنیتنهاست'
فروغ فرخزاد؛