برای انجام این امر، ما باید “گام به گام از انکار دور شویم”. اما چه نوع انکاری؟ مشخصاً منظور انکارِ نظریه تحلیلی نیست (آنچه وینیکات در ادامه مقاله دوبار اظهار میدارد). آنطور که من از این کلمات برداشت کردم، انکاری که ما باید بر آن غلبه کنیم، انکار هیجانی خودمان است. ما باید قادر به تجربه آنچه از همه چیز در زندگی ما دردناکتر است، باشیم و با توجه به این تجارب دردناک آگاهی به دست آوریم. این بیان خیلی موعظهوار نیست بلکه ناشی از احساس سرخوردگی و پشیمانی او در مواجهه با شکستهای خودش است (کمی بعد در مقاله این موضوع را از خودکشی یکی از بیماران وینیکات متوجه میشویم).
وینیکات به ما میگوید که معتقد است آنچه از این “حوزه محدود” (مفهوم ترس از فروپاشی) آموخته، می تواند به ما در ورود به درک سایر مشکلاتی که منجر به شکست مان می شوند، کمک نماید. در هنگام مطالعه این خطوط بی تردید متوجه میشویم که وینیکات مشتاقانه آرزوی انتقال مفاهیمی که آموخته را داشته در حالی که همچنان در حال آموختن بوده است.
نوشته وینیکات در راستای زندگی تحلیلیاش به پیش میرود، نه به دلیل اینکه او صادقانه از خودش صحبت میکند. در واقع، او خیلی کم از زندگی درونیاش و کمتر از آن از زندگی خارج از اتاق درمانش، صحبت میکند. نوشته وینیکات نوشته ای سیال است، زیرا او می تواند از طریق استفاده از زبان، مفاهیمی زنده را انتقال دهد که به تجارب و ایده هایش جان می بخشند (همانطور که در عبارت آغازین مقاله، اظهار میدارد که موضوعی که قصد تبیین آن را دارد از تجربه خودش لاینفک است).
ممکن است فردی به سرعت از “مقدماتی” که من در اینجا به آن اشاره نمودم بگذرد با این امید که به اصل مقاله برسد اما برای رسیدن به این منظور، اصل اثر را از دست میدهد: وینیکات در این جملات ابتدایی به خواننده نشان میدهد که مقصود از “زندگی کردنِ تجارب”، هم در عمل نوشتن او و هم به طور بالقوه در عمل خواندن خواننده مستور است.
وینیکات اظهار میدارد که آنچه او قصد اشاره به آن را دارد “پدیدهای جهانی” است، بنابراین ممکن است این پدیده در تعدادی از بیماران همه ی ما مشهود باشد.
در واقع همه می توانند به طرز همدلانه ای احساس بیمار را در هنگام تجربه ی ترس از فروپاشی درک نموده و شدت هیجاناتی که او در هنگام این ترس تجربه می کند را بفهمند. (همچنین می توان گفت، همه ما تمام جزئیات دیوانگی افراد دیوانه را درک می کنیم، هرچند این جزئیات خاص آزارمان ندهد).
(صفحه 87)
چطور وینیکات میتوانست منظور خود را روشنتر و نیرومندتر از این بیان کند: برای اینکه درمانگر باکفایتی باشیم، باید از دانش شخصی خود درباره “چه احساسی دارد” _مثلا “دیوانه” بودن چه احساسی دارد- استفاده کنیم، حتی در زمانی که تسلط کامل به اجزای دقیق این دیوانگی در لحظه حاضر نداریم.
همانند مقاله استفاده از ابژه (1967)، وینیکات در ترس از فروپاشی نیز زبان تازه و عمداً تحریف شدهای برای انتقال منظورش، ابداع مینماید. در ترس از فروپاشی، وینیکات واژهها را از استفاده رایج آن ها جدا می کند و معنایی بی ثبات و تازه برای خواننده به آنها می بخشد. چنانکه در مورد اصطلاح فروپاشی این کار را انجام می دهد:
من عمداً از واژه فروپاشی استفاده کردم چون مبهمتر است و چون میتواند معانی مختلفی داشته باشد. به طور کلی این واژه میتواند در این متن به معنای شکست سازمان دفاعی باشد. اما به سرعت ما میپرسیم: دفاع در برابر چه؟ و این سوال به معنای عمیقتر این اصطلاح ختم میشود زیرا ما برای توصیف وضعیت غیرقابل تفکر امور زیربنایی سازمان دفاعی، نیاز داریم که از این اصطلاح استفاده نماییم.
(وینی کات،1974، صفحه 88)
هر زمان که من به مطالعه این متن میپردازم، گیج میشوم. یک سری از اصطلاحات وابسته به هم معرفی شده که معنای هرکدام تغییر میکند. من سعی میکنم کلمه به کلمه آن را بررسی کنم. وینیکات میگوید:
به طور کلی فروپاشی میتواند در این متن به معنای شکست سازمان دفاعی باشد.
پس تا اینجا: فروپاشی به معنای شکست سازمان دفاعی است. در جمله بعدی میخوانیم:
اما به سرعت ما میپرسیم: دفاع در برابر چه؟
وینیکات پاسخی برای این پرسش ارائه میدهد:
ما برای توصیف وضعیت غیرقابل تفکر امور زیربنایی سازمان دفاعی، نیاز داریم که از این اصطلاح استفاده نماییم.
در اینجا به نظر ابهام ایجاد میشود: به نظر میرسد وینیکات میخواهد بگوید که “فروپاشی” (که در جمله قبل اشاره کرده بود که به معنای شکست سازمان دفاعی است) وضعیت غیرقابل تفکرِ امور زیربنایی سازمان دفاعی نیز هست. من مردّدم، چگونه فروپاشی میتواند هم به معنای شکست در سازمان دفاعی باشد و هم به معنای وضعیت غیرقابل تفکر زیربنایی همان سازمان؟
وینیکات به ما میگوید که معتقد است آنچه از این “حوزه محدود” (مفهوم ترس از فروپاشی) آموخته، می تواند به ما در ورود به درک سایر مشکلاتی که منجر به شکست مان می شوند، کمک نماید. در هنگام مطالعه این خطوط بی تردید متوجه میشویم که وینیکات مشتاقانه آرزوی انتقال مفاهیمی که آموخته را داشته در حالی که همچنان در حال آموختن بوده است.
نوشته وینیکات در راستای زندگی تحلیلیاش به پیش میرود، نه به دلیل اینکه او صادقانه از خودش صحبت میکند. در واقع، او خیلی کم از زندگی درونیاش و کمتر از آن از زندگی خارج از اتاق درمانش، صحبت میکند. نوشته وینیکات نوشته ای سیال است، زیرا او می تواند از طریق استفاده از زبان، مفاهیمی زنده را انتقال دهد که به تجارب و ایده هایش جان می بخشند (همانطور که در عبارت آغازین مقاله، اظهار میدارد که موضوعی که قصد تبیین آن را دارد از تجربه خودش لاینفک است).
ممکن است فردی به سرعت از “مقدماتی” که من در اینجا به آن اشاره نمودم بگذرد با این امید که به اصل مقاله برسد اما برای رسیدن به این منظور، اصل اثر را از دست میدهد: وینیکات در این جملات ابتدایی به خواننده نشان میدهد که مقصود از “زندگی کردنِ تجارب”، هم در عمل نوشتن او و هم به طور بالقوه در عمل خواندن خواننده مستور است.
وینیکات اظهار میدارد که آنچه او قصد اشاره به آن را دارد “پدیدهای جهانی” است، بنابراین ممکن است این پدیده در تعدادی از بیماران همه ی ما مشهود باشد.
در واقع همه می توانند به طرز همدلانه ای احساس بیمار را در هنگام تجربه ی ترس از فروپاشی درک نموده و شدت هیجاناتی که او در هنگام این ترس تجربه می کند را بفهمند. (همچنین می توان گفت، همه ما تمام جزئیات دیوانگی افراد دیوانه را درک می کنیم، هرچند این جزئیات خاص آزارمان ندهد).
(صفحه 87)
چطور وینیکات میتوانست منظور خود را روشنتر و نیرومندتر از این بیان کند: برای اینکه درمانگر باکفایتی باشیم، باید از دانش شخصی خود درباره “چه احساسی دارد” _مثلا “دیوانه” بودن چه احساسی دارد- استفاده کنیم، حتی در زمانی که تسلط کامل به اجزای دقیق این دیوانگی در لحظه حاضر نداریم.
همانند مقاله استفاده از ابژه (1967)، وینیکات در ترس از فروپاشی نیز زبان تازه و عمداً تحریف شدهای برای انتقال منظورش، ابداع مینماید. در ترس از فروپاشی، وینیکات واژهها را از استفاده رایج آن ها جدا می کند و معنایی بی ثبات و تازه برای خواننده به آنها می بخشد. چنانکه در مورد اصطلاح فروپاشی این کار را انجام می دهد:
من عمداً از واژه فروپاشی استفاده کردم چون مبهمتر است و چون میتواند معانی مختلفی داشته باشد. به طور کلی این واژه میتواند در این متن به معنای شکست سازمان دفاعی باشد. اما به سرعت ما میپرسیم: دفاع در برابر چه؟ و این سوال به معنای عمیقتر این اصطلاح ختم میشود زیرا ما برای توصیف وضعیت غیرقابل تفکر امور زیربنایی سازمان دفاعی، نیاز داریم که از این اصطلاح استفاده نماییم.
(وینی کات،1974، صفحه 88)
هر زمان که من به مطالعه این متن میپردازم، گیج میشوم. یک سری از اصطلاحات وابسته به هم معرفی شده که معنای هرکدام تغییر میکند. من سعی میکنم کلمه به کلمه آن را بررسی کنم. وینیکات میگوید:
به طور کلی فروپاشی میتواند در این متن به معنای شکست سازمان دفاعی باشد.
پس تا اینجا: فروپاشی به معنای شکست سازمان دفاعی است. در جمله بعدی میخوانیم:
اما به سرعت ما میپرسیم: دفاع در برابر چه؟
وینیکات پاسخی برای این پرسش ارائه میدهد:
ما برای توصیف وضعیت غیرقابل تفکر امور زیربنایی سازمان دفاعی، نیاز داریم که از این اصطلاح استفاده نماییم.
در اینجا به نظر ابهام ایجاد میشود: به نظر میرسد وینیکات میخواهد بگوید که “فروپاشی” (که در جمله قبل اشاره کرده بود که به معنای شکست سازمان دفاعی است) وضعیت غیرقابل تفکرِ امور زیربنایی سازمان دفاعی نیز هست. من مردّدم، چگونه فروپاشی میتواند هم به معنای شکست در سازمان دفاعی باشد و هم به معنای وضعیت غیرقابل تفکر زیربنایی همان سازمان؟