حکایتی کوتاه و آموزنده از مثنوی:
قصه اصحاب ضروان خوانده ای
پس چرا در حیله جویی مانده یی ؟
حیله میکردند کژدم نیش چند
که برند از روزی درویش چند
خفیه میگفتند سرها آن بدان
تا نباید که خدا دریابد آن
آیا داستان مردم ضروان را خوانده ای ؟
اگر خوانده ای چرا از نیرنگ وفریبکاری دست بر نمیداری؟
ضروان نام منطقه ای است در یمن ، در اینجا باغ سرسبزی بود که صاحب آن هرساله به قدر نیاز اهل خانه از محصول بر می داشت و مابقی را بین اهالی مستمند،تقسیم می کرد؛بعد از مرگ پدر،پسرانش حاضر به تقسیم محصول باغ نبودند وباهم به آرامی صحبت کرده و قرار گذاشتندکه شبانه محصول باغ را بر دارند تا مبادا کسی با خبر شود،وقتی به باغ می رسندصحنه عجیبی می بینند؛تمام درختان و محصولات در آتش سوخته است.
با گل انداینده ، اسکالید گل
دست ، کاری میکند پنهان زدل
ای کسی که از گل به امر خداوند آفریده شدی؛چگونه تصمیم می گیری که برخلاف خواست و رضایت جانِ جانان به کاری اقدام کنی؟ خداوند با سوزاندن درختان به آنها فهماند از میل وخواهش درون بندگان آگاه است ، پس ای انسان باطنت را پاک وزلال کن ودست از نیرنگ بر دار.
گوش را اکنون زغفلت پاک کن
استماع هجر آن غمناک کن
بشنوی غم های رنجوران دل
فاقه جان شریف از آب وگل
غمگساری کن تو با ما ای روی
گر به سوی رب اعلی میروی
مولانا از این حکایت استفاده می کند وبه صاحبان قدرت توصیه می گوید: غبار غفلت ونا آگاهی را از دلهایشان پاک کرده وصدای در خواست مظلومین را بشنوند وبه گروهی که دچار شک وتردید بین این دو طبقه قرار دارند تاکید می کند از این شک وتردید که در دل هایتان ایجاد شده است دوری کنید وهمگی گوش جانتان را باز کرده وصدای درخواست مظلومین را بشنوید و از عواقب ظلم و اثرات آه غمناکان مظلوم بترسید.
اگر می خواهی راه رشد و پیشرفت در پیش گیری و از حمایت پروردگار بهره مند باشی باید که غمگسار بندگان باشی و اگر امروز قدرتی به هم زده و دستگاهی تصاحب کرده ای به زیر دستان و مظلومان توجه کن و حقشان را ضایع مگردان.
"دفتر سوم مثنوی مولوی"
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
https://t.me/joinchat/AAAAAD-djOh0rs4ttCQBcA
قصه اصحاب ضروان خوانده ای
پس چرا در حیله جویی مانده یی ؟
حیله میکردند کژدم نیش چند
که برند از روزی درویش چند
خفیه میگفتند سرها آن بدان
تا نباید که خدا دریابد آن
آیا داستان مردم ضروان را خوانده ای ؟
اگر خوانده ای چرا از نیرنگ وفریبکاری دست بر نمیداری؟
ضروان نام منطقه ای است در یمن ، در اینجا باغ سرسبزی بود که صاحب آن هرساله به قدر نیاز اهل خانه از محصول بر می داشت و مابقی را بین اهالی مستمند،تقسیم می کرد؛بعد از مرگ پدر،پسرانش حاضر به تقسیم محصول باغ نبودند وباهم به آرامی صحبت کرده و قرار گذاشتندکه شبانه محصول باغ را بر دارند تا مبادا کسی با خبر شود،وقتی به باغ می رسندصحنه عجیبی می بینند؛تمام درختان و محصولات در آتش سوخته است.
با گل انداینده ، اسکالید گل
دست ، کاری میکند پنهان زدل
ای کسی که از گل به امر خداوند آفریده شدی؛چگونه تصمیم می گیری که برخلاف خواست و رضایت جانِ جانان به کاری اقدام کنی؟ خداوند با سوزاندن درختان به آنها فهماند از میل وخواهش درون بندگان آگاه است ، پس ای انسان باطنت را پاک وزلال کن ودست از نیرنگ بر دار.
گوش را اکنون زغفلت پاک کن
استماع هجر آن غمناک کن
بشنوی غم های رنجوران دل
فاقه جان شریف از آب وگل
غمگساری کن تو با ما ای روی
گر به سوی رب اعلی میروی
مولانا از این حکایت استفاده می کند وبه صاحبان قدرت توصیه می گوید: غبار غفلت ونا آگاهی را از دلهایشان پاک کرده وصدای در خواست مظلومین را بشنوند وبه گروهی که دچار شک وتردید بین این دو طبقه قرار دارند تاکید می کند از این شک وتردید که در دل هایتان ایجاد شده است دوری کنید وهمگی گوش جانتان را باز کرده وصدای درخواست مظلومین را بشنوید و از عواقب ظلم و اثرات آه غمناکان مظلوم بترسید.
اگر می خواهی راه رشد و پیشرفت در پیش گیری و از حمایت پروردگار بهره مند باشی باید که غمگسار بندگان باشی و اگر امروز قدرتی به هم زده و دستگاهی تصاحب کرده ای به زیر دستان و مظلومان توجه کن و حقشان را ضایع مگردان.
"دفتر سوم مثنوی مولوی"
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
https://t.me/joinchat/AAAAAD-djOh0rs4ttCQBcA