هامِش(علی سلطانی)


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


هامش به معنای حاشیه بر کتاب است. اینجا،هامش میگویم و می نویسم! بلند بلند کتاب
میخوانیم و حاشیه میزنیم. شاید این سو و آنسو،به کار شما هم بیاید.
@alisoltany2علی سلطانی

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


در جمع عارفان، فیلسوفم.
در میان فیلسوفان عارفم.
در جمع عاشقان، عاقلم.
در میان عاقلان عاشقم.
در جمع ملحدان، مومنم.
در میان مومنان ملحدم.
در جمع هواداران، منتقدم.
در میان منتقدین هوادارم.
در جمع مدافعین، براندازم.
در میان براندازان مدافعم.
در جمع متجددین، مرتجعم.
در میان مرتجعین متجددم.
در جمع محافظه‌کاران، عصیانگرم.
در میان عصیانگران محافظه‌کارم.
در جمع شیعیان، سُنی ام.
در میان سُنیان رافضی‌ام.
در جمع خستگان، پُرشورم.
در میان شورمندان خسته‌ام.
در جمع نشستگان، برخاسته‌ام.
در میان برخاستگان نشسته‌ام.
در جمع اصولگرایان، اصلاح‌طلبم.
در میان اصلاح‌طلبان متهمم.
در جمعِ جمع، تنهایم.
در میان تنهایان جمع‌اندیشم.
در وطن، در هوای غربتم.
در غربت در هوای وطنم.
در دل غرب، مشتاق شرقم.
در دل شرق دچار غربم.
در هجران، دلتنگ وصالم.
در وصال دچار هجرانم.
در زمین، خیره‌ی آسمانم.
در آسمان تخته‌بندِ زمینم.
در بازی، دلمشغول جدّی‌ام.
در جدیت خواستار بازی‌ام.
در طپش، دوستدار سکونم.
در سکون منتظر طپشم.

خانهٔ منِ بی‌خانه کجاست
نام منِ بی نام چیست؟!

#یادداشت
@Hamesh1


بازیگرانِ بازی دنیا

خودمان، دین، حُکما می‌گویند و گفته‌اند که زندگی این دنیا بازی است. لُعبتکده و بازی‌خانه است. لهو و لعب است. ناپایدار است. فانی است. سست‌بنیاد است. معرفت به این قصه یک چیز است. اما آغشتگی عملی به دنیا چیز دیگر.

در اوج لحظاتی که دنیا را بازی می‌دانیم به شرط تصمیم بر ادامه عمر، نمی‌توانیم از بازیگری در آن دست بکشیم. در این وضعیت ما بازی‌دانانی بازیگریم. زور این صحنه بیشتر از نوع معرفت و تلقی ما از آن است. زور به این معنا که به صرف دانستنِ بازی‌ بودن دنیا، زور ما نمی‌رسد که هیچش بگیریم. ما در اوج دانایی و اشراف بر سست‌بنیادی دنیا، باید بدویم. که به کارهای دنیایمان برسیم! که ردیفِ کارهای همیشه جلوتر از ما انجام شود. وگرنه همین بازیِ دنیای سست‌بنیاد، چنان یقه‌مان را میگیرد که بنیادمان را برمی‌چیند! چنین وضعیتی تناقض عجیبی در خود دارد.

بیان دیگر برای این وضعیت متناقض این است که دنیا، نظراً بازی است، اما عملاً بسیار جدی است. حتی اگر ما آن را شوخی بپنداریم. آنقدر جدی که ما یک روز نمیتوانیم از زندگی دست بکشیم. این خصوصا در دنیایی که معمولا ساختارهای شغلی و اجتماعی و اقتصادی بر انسانها پیشاپیش حاکم است و قواعد زندگی را آنها تعیین می‌کنند صادق است. شاخص جدیت دنیا، جبر این ساختارها است. از این طرف، حتی اگر ساختاری نباشد، نیازهای بدنی ما در حداقلِ خوراک، زندگی را جدی‌ می‌کند. می‌شود باز بازی‌دانستنِ زندگی را به شکم خود فرمان سیری داد؟ به این معنا زندگی عملی دنیا به شدت جدی است. همانقدر که در مقام نظر و ارزیابی، دنیا شوخی و گذرا و لرزان است.

نتیجه ترسیم این وضعیت متناقض آن است که پیام بازی‌‌دانستن و فانی شُمردن دنیا را باید به گونه دیگر بفهمیم که نقطه مقابل جدّیت و جبر غیرقابل انکارِ عملی دنیا نباشد. چون ما به تجربه زیسته لمس می‌کنیم که تا هستیم، دنیا ما را کم و بیش به سمت و سوی مشارکت جدی و بی‌وقفه در خود وا‌می‌دارد.

حال چگونه می‌شود دنیا را بازی «دانست»، وقتی به جدیت، ناگریز به «بازیگری» در آنیم؟!

(ادامه دارد...)

#تاملات
@Hamesh1


یادداشتم درباره کتاب «ساکنِ خیابان ایران» چاپ ۱۳۹،نشر آرما، محسن‌حسام مظاهری

از متن: «خیابان ایران محلۀ مشهوری است در جنوب شرقی تهران. محله‌ای کهن که از زمان ناصرالدین شاه تاکنون محل زندگی بسیاری مقامات کشوری و نامداران اجتماعی و سیاسی بوده است. ویژگی خیابان ایران و مناطق پیرامونش مرکزیت مذهبی- مناسکی تهران است که همین سابقه تاریخی این محله را برای طیف وسیعی از خانواده‌های مذهبی و متمول جذاب و محبوب و ایمن می‌کرده است.
اما در سال‌های اخیر خیابان ایران نیز از توفان تحولات برکنار نبوده و نسل جدیدتر بالیده در آن و ورود برخی مراکز و افراد متفاوت، جوّ غالب آن را شکسته است. این وضعیت پیشین و امروزینِ خاصِ خیابان ایران برای محسن‌حسام مظاهری تمثیل و استعاره‌ای را فراهم کرده است که با آن وضعیت جامعه مذهبی پساانقلابی را در کتابش با عنوان ساکنِ خیابان ایران تشریح و تحلیل کند.
ساکنان خیابان ایران، همان دیندارانی هستند که پس از استقرار دولت دینی در وضعیتی پیچیده، پُرمخاطره و سرشار از تناقض و تلاطم و مساله زیست می‌کنند که به قول مظاهری در صورت بازنیاندیشی در تنظیم مناسبات نهاد دین و دولت، در معرض بحران قرار خواهند گرفت. تصور اولیه در حضور حاکمیت دینی یا دین حاکمیتی این است دستکم زیست دینداران بسامان و تسهیل شود. کتاب ساکنِ خیابان ایران در مقابل این تصور اولیه است و می‌کوشد بهرغم قبول برخی تسهیل‌ و موهبت‌ها برای دینداران در حکومت دینی، از پاره‌ای چالش‌ها و مساله‌های اختصاصی آنان در ذیل حکومت دینی هم سخن به میان آورد.»

https://www.irna.ir/news/83488299/%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

#نقد_کتاب
@Hamesh1


«کتاب ایوب» به گزارش فارسی جذاب و شورانگیز قاسم هاشمی‌نژاد به ضمیمه پنج متن تفسیری کهن فارسی را در این یادداشت معرفی کرده‌ام. خواندنش را به جدّ به دوستان علاقه‌مند و رنج‌آشنا توصیه ‌می‌کنم. چرایی این توصیه را در متن آورده‌ام.

از متن؛
« رنج ایوب، عامّی و خاص را طی قرن‌ها با روایت خود در مواجهه با بلا و مصیبت‌ و صبر، مایه رجوع و یادآوری بوده است. از بقالی‌هایی که برای نسیه نفروختن، نداشتن صبر ایوب را بهانه می‌کرده‌اند تا الهیدانان و فرزانگانی که در این داستان دلشکن با مکث در جزییات روایت به دنبال یافتن پاسخ گمشدۀ خود بوده‌اند. انسانِ رنج‌آشنا در آیینه روایت ایوب، خراش‌ و پرسش‌های خود را می‌بیند. همین تصویر ملموس و جریان جاری رنج است که روایت کهن ایوب را زنده و گرمابخش می‌کند....»

https://www.irna.ir/news/83480420/%D8%B1%D9%86%D8%AC-%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A8-%D8%B1%D9%86%D8%AC%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%A9%D9%87%D9%86%D9%87-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF

#نقد_کتاب
@Hamesh1


داشتن زندگی دینی(اعم از فردی و اجتماعی) در کدام یک از حکومت‌های زیر دشوارتر است؟
anonymous poll

حکومت دینی – 12
👍👍👍👍👍👍👍 63%

حکومت ضددینی – 6
👍👍👍👍 32%

حکومت سکولار(فرادینی) – 1
👍 5%

👥 19 people voted so far.


کهن‌ترین مقتل واقعه عاشورا، مقتل «ابومخنف» است. مقتلی که اصل آن تا زمان حاضر باقی نمانده و تنها منبع باقیمانده آن، ۱۱۳ روایتی است که در کتاب تاریخ طبری آمده است.

در این مجموعه گفتار به تناسب روزهای محرم، بخش‌هایی گزیده و گزینش شده از این مقتل به منبع و گزارش تاریخ طبری خواهد آمد. مقتل دست‌اول و متاخری که کمتر حاوی دستکاریها و اضافه‌های عقل ستیز و غلوآمیز است. در جلوی نام‌های راویان و افراد ذکر در روایت‌ها، شرح مختصری افزوده ام. سایر توضیحات در مقدمه مطلب آمده است.

این مطلب دومین قسمت این مجموعه است.

https://www.irna.ir/news/83452877/%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%B1-%D8%AA%D9%88

@Hamesh1


و گفته‌اند سبب نالیدن ایوب آن بود که جبرییل او را گفت از پس هفت سال، تا کی صبر کُنی؟ آخر هم وابَلای خدای برنیایی! ایوب گفت: پس چه کنم که صبر نکنم؟ جبرییل گفت: ناله‌ای به خدای بنال که خدا عزّوجلّ ناله‌ی بنده دوست دارد،چنانکه صبر بنده دوست دارد. ایوب بنالید خدای عزّوجلّ او را عافیت داد.

تفسیر سورآبادی،نیمه دوم قرن پنجم هجری

#برش_کتاب
@Hamesh1




خدایا

بارها شده است که این پندار حرام و سیاه در خاطرم ورود کند که از بقیه بندگانت بهترم. گاهی نگاهم اوج می‌گیرد و از بالا به بند‌ه‌هایت نظر می‌کنم. پیش خودم می‌گویم اگر مالم کمتر است، اگر نازیباترم، اگر ناعالم ترم، اگر و اگر فلان چیزم کمتر است، به جایش بنده‌ی خوب‌تر خدایم. این به همه‌ی آن‌ها در! لابد هم به قیاس و ارج‌شناسی موحدانه‌ام می‌نازم!

همان لحظه ، همان لحظه ای عزیز، حضیض ابتذال و غایت سقوط من است. محبوبم، همان نفس به دادم برس!
هر چه کوچکم می‌کند، هر چه کِبرم را می‌سوزد و هر چه خودشیفتگی‌ام را بر باد می‌دهد، برایم شیرین‌ترین و عزیزترین مهمان است. خانه‌ام را پر از این مهمان‌های خودشکن کن خدای من. حتی گناهی که این فروتنی را برایم بیاورد از بندگی‌های غرورآفرینت دوست‌تر دارم. در اینجا‌ها گناهکارم نگه دار، تا عابدم بسازی!
حالی‌ام کن که «تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت!» که«
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»

خدایا در اوج پلیدی این فروتربینی دیگران و فراتربینی خود، یادم بیاور کوه خطاها و معاصی و لغزش هایم را، تا باد غرورم بخوابد. تا یادم بیاید که بودم و که هستم و در فراموشی انبوهِ کدام زشتی‌ها و ستاری‌ها حالا توهم بَرَم داشته است!

پروردگارا، از این غرورهای متعفن، از این خودشیفتگی‌های تباه، از این خودپسندی‌های چندش‌آور، از این خوش‌خیالی‌های آرزومند، با یادآوری‌های خطاها و کوتاهی‌ها و جهل مطلقم از پسِ پرده، رهایی‌ام ده. نجاتم بده. یادم بیاور انبوه زاهدان متکبر و عابدان متفرعنی را که یک عمر سعی را به پای لحظه‌ای خودپسندی سوزاندند.
آنگونه‌ام کن که خودم را در قیاس با دیگران نه به تعارف و لفظ و ادا، بلکه به حقیقت و معرفت و بیداریِ مستمر، کمتر بدانم. به محض خوب‌تردانی، در دیگران خوبی‌های غایب در منی را نشان ده که شرم و حیایم آورد. که شماتت‌وار و کوبنده در درون بشنوم که، او همانی بود که گمراه و گناه‌کار بود و تو همانی که هادی و پارسا!

#دعا
@Hamesh1


کتاب خواندنی و جسورانه «این رنج یک رنج نیست» نوشته زهرا خشک‌جان با موضوع بررسی «رنج قدسی در نظام معنایی یهودیت و تشیع» را در این یادداشت معرفی کرده ام.

علاقه مندان جامعه‌شناسی دین و الهیات هر دو می‌توانند از این کتاب بهره ببرند که در متن هم آورده ام که «این رنج یک رنج نیست» هم کتابی الهیاتی است و هم جامعه ‌شناختی.

#معرفی_کتاب

https://www.irna.ir/news/83437910/%D8%B1%D9%86%D8%AC-%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%D8%B9-%D9%88-%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%AA

@Hamesh1




قابل تأمل، البته با نفی «انزواطلبی و اجتماع‌گریزی افراطی»

@Hamesh1


در این مجموعه ۲۷ اثر چاپ‌اولی مهم و جدی در حوزه دین را که در بهار امسال به انتشار رسیده‌اند معرفی کرده‌ام.

جای خشنودی است که علیرغم همه موانع و وفور کتابهای زرد و عوامزده در حوزه دین، جریان تالیف و ترجمه کتب شاخص و جدی در این موضوع تداوم دارد.

لیست را برای دین‌پژوهان و دینداران محقق ارسال کنید.

https://www.irna.ir/news/83413184/%DA%86%D8%A7%D9%BE-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DB%B9%DB%B8

@Hamesh1








پارادوکس عشقِ مشروط

شرط در مقابل عشق است. شرط و عشق دو پادشاهند که در یک اقلیم نمی‌گنجند.عشق راستین در جایی که بروز می‌کند، شرط‌ها را می‌سوزاند. نشان عاشقی در هم‌شکستن مرزها و شرط‌هاست.

عشقِ مشروط از این منظر پارادوکسیکال و در خور شک است. هر شرطی که در کنار عشق بنشیند، یعنی مقامی بالاتر از عشق دارد که عشق، منوط و مقید به آن است. که عشق زورش به خفه کردن آن نرسیده است. و خود این یعنی عاشقی فروتر است و عشقِ اصلی را باید همان شرط دانست.
فرزندی که والدین‌اش را به شرط تامین نیازها دوست دارد، پرستنده‌ای که خدا را به شرط تامین حاجت می‌پرستد، شاگردی که معلم را به شرط آسان‌گیری دوست دارد، همه‌شان چیزی بالاتر از آن مدعای عشق دارند که کارد عشق توان سر بریدنش را ندارد. پس باید در عشق خود شک کنند.

اینها برای آن است که تا رخدادِ قربانی صورت نپذیرد، تا ما چیزی را پای دوست داشتن سر نبُریم، یعنی در آزمون ابراهیمی عشق سرافکنده‌ایم و هنوز اسماعیلی مانده که بالاتر از عاشقی است. که عشق آن چیزی است که ما همه چیزمان را به پایش می‌ریزیم و می‌سوزیم. به این تعریف هر کس را عشقی و معشوقی است.

در نقد این ایده تا حدی درست است که نباید دچار مغالطه‌ی حداکثری شد. یعنی نباید تعریف حداکثری از عشق ارایه داد و بقیه نمونه‌ها را با این قیاس مردود کرد. عشق‌ها و ایمان‌های معمول به آن حد حداکثری نمی‌رسند، همچنانکه ابراهیم یکی بود و آزمون سهمگین قربانی فرزند یکبار در تاریخ. اما میزان قرار دادن ارتفاعات بلند عاشقی یک فایده بزرگ دارد و آن امکان مراقبه و محاسبه مدام عاشقی‌های ماست. باید مدام سنجید که ادعای عشق ما در کنار کدام شرط زانو بر زمین می‌زند. به محض کشف آن شرط بالاتر و ناقض، عیار عشق ما هم کشف می‌شود و بهترست برچسب عاشقی را از مدعایمان برداریم و به پیشانی آن شرط بزنیم!

این هم هست که برخی شرط‌های عالی و والا هستند که به مثابه عشق‌های کلان، عاشقی‌های خردتر را تحت تاثیر قرار می‌دهند. گاهی خدا برای یک مومن و گاهی وطن برای یک کشوردوست اینگونه است. اما عشق‌های ما همیشه مشروط و مقید به این عشق‌های والا نیستند. اکثر شرط‌های عاشقی ما، پیدا و پنهان ریشه در خودپرستی‌ها و خوددوستی‌های ما دارد. اینجاست که می‌گویم عشق مشروط پارادوکسیکال است. چون عاشقی یعنی گشودن هر چه بیشترِ پنجره به سوی دیگری و عبور از خود. ماندن در مرزهای خود با ادعای عشق ناسازگار است. و سخیف ترین و نقیض‌ترین نوع از شرط‌های ناقض عشق، همین سلسله خودپرستی‌ها است. عشق می‌آید که ما را از عادت‌های معبود شده و خودپرستی‌های رسوب کرده و چسبیده، آزاد کند. عشق در تضاد با خودپرستی‌ها، ما را خبردار می‌کند که چقدر سنگین و زنجیر تعلقات خودی بودیم. از همین جاست که نقدِ معیار حداکثری درست است، اما تا خط‌کش حداکثر نباشد ما از شرط‌های ناقض ادعای عاشقی‌مان خبردار نمی‌شویم. باید خوابی باشد، باید دستور سر بریدن فرزندی باشد، باید دلهره، لرزش و سنگینی تضاد و تعارض‌های دلبستگی‌ها باشد، تا مشخص شود عاشقان چند مرده حلاجند. وگرنه در گوشه عافیت، هزاران عشق‌های مشروط و هزاران عاشقان پُرگو و کم زور هستند که لاف می‌زنند، شعر می‌بافند و رجز می‌خوانند. در کشف شرط‌های ناقض و در وقت سر بریدن‌های اسماعیلی است که عاشقی حقیقی سنجش می‌شوند.

#تاملات
@Hamesh1




مرتضی کریمی‌نیا، مترجم و مولف کاربلد و خوشنام قرآن پژوهی معاصر یکسال و نیم عمر گذشته خود را صرف نسخه کهن قرآن زعفرانی موزه رضا عباسی کرده است.
او در نشستی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در دیروز بخشی از این بازنویسی و بررسی را ارایه داد.

گزارش من از این نشست را بخوانید.

http://yon.ir/FGYCs

@Hamesh1


ویدیو «روزی به این خانه خواهند آمد»

درباره خانه‌ی پدری مرحوم علی شریعتی در مزینان که به تلاش خانواده شریعتی به موزه‌ای تبدیل شده است.

https://www.irna.ir/news/83361268/%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D9%85%D8%AF

@Hamesh1

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

120

obunachilar
Kanal statistikasi