چیزی توی پس زمینه و هیاهوی زندگیم گم شده، آبی آسمانی خوشرنگی که انقدر کدر شده چیزی ازش نمونده
مثل اسمی که برای یک گربه نارنجی که خیلی رندوم توی کافه ولیعصر تهران دیده بودمش، گذاشته بودم
اون قهوه ای که یکبار امتحانش کردم و خیلی بدمزه بود، و همیشه میترسم نکنه دوباره سفارشش بدم،
یا سومین دسته کلید و دومین کارت عابربانکی که گم کردم
احساس میکنم فراموشی داره کم کم خودمم کدر میکنه
دیگر آبی آسمونی خوشرنگ اون روزها نیستم.
مثل اسمی که برای یک گربه نارنجی که خیلی رندوم توی کافه ولیعصر تهران دیده بودمش، گذاشته بودم
اون قهوه ای که یکبار امتحانش کردم و خیلی بدمزه بود، و همیشه میترسم نکنه دوباره سفارشش بدم،
یا سومین دسته کلید و دومین کارت عابربانکی که گم کردم
احساس میکنم فراموشی داره کم کم خودمم کدر میکنه
دیگر آبی آسمونی خوشرنگ اون روزها نیستم.