| انجمن قاتلین |


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


به نام خداوند رنگین کمان،نگهدار مردم را در امان.
همسر نیکلای گوگول هستم،شایدم خود نیکلای گوگول.
قهوه،کتاب و پالتوی خود را بردارید،مقصد ما سن پترزبورگ است.
این دیلی فاقد هرگونه محتوا است.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


تا وقتی که من بیدار شم، صبر کنید.


Instead of your love, Now I just feel the pain.


𖥸




اوضاع وخیم او، مستأصل بودنش و همه‌ی این چیز ها مکافاتِ جنایتِ او بودند.


ترجیح می‌دهند بمیرند و حقیقت را قبول نکنند؛تا همان آدمی که خودشان به آسمان هفتم برده‌اند حماقتشان را به خودشان ثابت کند.


رشته‌ی افکارش مثلِ گردباد در مغزش چرخ می‌زد.


𖥸
Crime and punishment | Fyodor Dostoevsky
𖥸


دیلی هایی که قبلا توشون بودم، اگه اینجا هستن ناشناس بدن
با تشکر


هنر آکادمیک ( Academic art) سبکی است در نقاشی و مجسمه‌سازی که آثار آن طبق یک سری قوانین از پیش تعیین شده و عموماً زیر نظر یک مؤسسهٔ رسمی، آکادمی یا مدرسه خلق می‌شوند.

┊در گذشته هنر آکادمیک به هنری اطلاق می‌شد که از نظر ترکیب‌بندی، طراحی یا کاربرد رنگ پیرو استانداردهای وضع شده توسط آکادمی‌های فرانسه باشد، اما امروزه این اصطلاح به معنی محافظه‌کاری و فقدان خلاقیت استفاده می‌شود.┊




"Imagine falling in a downward flurry from a Heavenly place to land on a rocky surface, banished, outcast, and fuming with a silent fury that tenses each muscle in your body." This is what this painting conveys.


It was described as too Romanticist, and critics reportedly said, “the movement is incorrect, the draughtsmanship imprecise, the execution inadequate”. The painting of Lucifer was classically rendered, depicting the fallen angel as a man of seemingly perfect symmetry and muscular proportion.




وصیت نامه نائوجی:
کازوکو، بی فایده است. من دارم می‌روم.
حتی کوچک ترین دلیلی برای ادامه‌ی زندگی به ذهنم نمی‌رسد. فقط آن‌هایی که دلشان میخواهد به زندگی ادامه بدهند، باید دلیلی برای ادامه زندگی داشته باشند.
انسان،همان‌طور که حق زندگی دارد، باید حق مردن هم داشته باشد. این چیزی که دارم بهش فکر میکنم، چیز جدیدی نیست، اینکه آدم ها به‌شدت از این طرز فکرِ آشکار - نمی‌گویم اولیه - بیزارند و به راحتی نمی‌توانند با آن کنار بیایند.
آن آدم هایی که دلشان می خواهد به زندگی ادامه بدهند، هر سدی هم که جلوی رویشان باشد، آن را پشت سر می‌گذارند. این شکوهشان را می رساند و با جرأت میگویم آنچه که مردم افتخار بشر می نامند، دقیقاً چنین چیزی را در بر میگیرد، ولی من قانع شدم که مردن گناه نیست. برای من که مثل گیاه هستم، زندگی در فضا و نور این دنیا دردناک است. جایی که نمیدانم کجاست، چیزی که باید به من اجازه ادامه داد بدهد، وجود ندارد. تا به حال این همه کاری بود که برای زنده ماندن از دستم بر می آمد.
[...] می‌خواستم قوی و خشن باشم، نه بی‌رحم. فکر میکردم این تنها راه برای این است خودم را به‌عنوان «دوست مردم» واجد شرایط کنم. نوشیدن کافی نبود و مدام سرگیجه داشتم، به همین دلیل بود که چاره‌ای جز پناه بردن به موادمخدر نداشتم. باید خانواده ام را فراموش می کردم. باید با خون مقابله می‌کردم. باید ظرافت و لطافت مادرم را پس می‌زدم‌. باید نسبت‌به خواهرم بی تفاوت میشدم. فکر میکردم در غیر این صورت نمی توانم اجازه‌ی ورود به حیطه‌ی سایر آدم ها را داشته باشم.
دازای اوسامو | خورشید رو به غروب


خوابیدن تو کتابفروشی/کتابخونه از بهترین تجربه های عمرم بود.
امیدوارم یک روز هم تو همچین مکانی بمیرم.






هر ثانیه از این آهنگ میتونه من رو به بهشت برین، و خدای عزیزتون نزدیک تر کنه.


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

49

obunachilar
Kanal statistikasi