من توی همون نقطه موندم
همون نقطه که نفهمیدم چرا این حال و هوا رو دارم…
من توی اون قسمت آهنگ شجریان موندم که میگه:
مرا چشمیست خون افشان!
ز دست آن کمان ابرو…
جهان بس فتنه خواهد دید!
از آن چشم و از آن برو…
همونجایی که وسط بارون دلم میخواد برم دیگه، همراه بارون برم. بارون روحمو با خودش برد ولی جسمم چی؟
میدونی چیه شاید من همون نقطه زیر افتاب گیر کردم؛ درحالی که نمیتونستم بهش زل بزنم ولی دلم میخواست بتونم نگاهش کنم…
شاید خورشید هم یه روز ازم روی برگردوند! کی میدونه؟!
ولی من توی اون دامی افتادم که خودم فکر میکردم بهترین گزینه باشه اما
من زیر بارون گم شدم.
فقط رفتم زیر بارون و گم کردم خودمو.
_ویکتور
همون نقطه که نفهمیدم چرا این حال و هوا رو دارم…
من توی اون قسمت آهنگ شجریان موندم که میگه:
مرا چشمیست خون افشان!
ز دست آن کمان ابرو…
جهان بس فتنه خواهد دید!
از آن چشم و از آن برو…
همونجایی که وسط بارون دلم میخواد برم دیگه، همراه بارون برم. بارون روحمو با خودش برد ولی جسمم چی؟
میدونی چیه شاید من همون نقطه زیر افتاب گیر کردم؛ درحالی که نمیتونستم بهش زل بزنم ولی دلم میخواست بتونم نگاهش کنم…
شاید خورشید هم یه روز ازم روی برگردوند! کی میدونه؟!
ولی من توی اون دامی افتادم که خودم فکر میکردم بهترین گزینه باشه اما
من زیر بارون گم شدم.
فقط رفتم زیر بارون و گم کردم خودمو.
_ویکتور