تصور اشک ریختنت طوری از دنیا ساقطم میکنه که یه جون از جونام کم میشه... هیچکس، تاکید میکنم هــیــچــکــــــس لیاقت بارونی شدنت رو نداره آسمون من...
لعنت به مسافتی که محدودم کرده از به آغوش کشیدن اشکات...
کاش میتونستم بیام دستتو بگیرم و با هم پناه ببریم به جزیره ای دور از تمومه آدما...
اونوقت دنیامون، آیندمون، زندگیمون خلاصه میشد توو لحظه هامون... بدون هیچ دردی... بدون هیچ غمی...
میدونی که قولام قوله مگه نه؟
پس بهت قول میدم چنین روزایی رو تقدیمت میکنم... اونوقته که تازه میفهمیم زندگی یعنی چی...
لعنت به مسافتی که محدودم کرده از به آغوش کشیدن اشکات...
کاش میتونستم بیام دستتو بگیرم و با هم پناه ببریم به جزیره ای دور از تمومه آدما...
اونوقت دنیامون، آیندمون، زندگیمون خلاصه میشد توو لحظه هامون... بدون هیچ دردی... بدون هیچ غمی...
میدونی که قولام قوله مگه نه؟
پس بهت قول میدم چنین روزایی رو تقدیمت میکنم... اونوقته که تازه میفهمیم زندگی یعنی چی...