#prisoner
-
زمان میگذشت و من خیره به عکسی که به زحمت بین انگشتانم نگه داشته بودم خاطرات آن روز را مرور کردم. چندوقت گذشته؟ دقیق نمیدانم. آنقدر روزها را شمردم که پاییز و زمستان را گم کردم.
کاش عکس تازهای از خودت میفرستادی. تکرار خاطراتی که تک به تکشان را از حفظم کاری از پیش نمیبرد. دلم میخواست بعد از چندسال چهره جدیدت را ببینم، اما همین هم غنیمت است.
برای منی که تمام روزها را در حسرت کهنه پیراهنی، دستخطی، قاب عکسی، عطر به جا مانده از آغوشت را نفس میکشیدم عکسِ تکراری هم به بهشت میماند.
خوب تماشایش کردم، در خیالم دستهایم را در موج موهایت پیچیدم، انحنای بینیات را لمس کردم، بر پلکهای نازکت بوسه زدم، در اقیانوس چشمهایت غرق شدم.
نگاه دلتنگم راضی به دل کندن نمیشد. نمیدانی به چه مصیبتی خود را مجاب کردم عکس را گوشهای بگذارم و نامه را بگشایم.
واژه به واژه را حفظ کردم. نمیدانم چطور تاب آوردم آن کلمات آشنا را. انگار تمام وجودم چشم شده بود و حتی نفس کشیدن را از یاد برده بودم.
به جمله آخر که رسیدم چندبار خواندمش. باورم که شد قطره اشک پشت پلکم روی گونهام لغزید.
_سه شنبه ساعت 6 کنار رود سن
27 اکتبر 1985
-
زمان میگذشت و من خیره به عکسی که به زحمت بین انگشتانم نگه داشته بودم خاطرات آن روز را مرور کردم. چندوقت گذشته؟ دقیق نمیدانم. آنقدر روزها را شمردم که پاییز و زمستان را گم کردم.
کاش عکس تازهای از خودت میفرستادی. تکرار خاطراتی که تک به تکشان را از حفظم کاری از پیش نمیبرد. دلم میخواست بعد از چندسال چهره جدیدت را ببینم، اما همین هم غنیمت است.
برای منی که تمام روزها را در حسرت کهنه پیراهنی، دستخطی، قاب عکسی، عطر به جا مانده از آغوشت را نفس میکشیدم عکسِ تکراری هم به بهشت میماند.
خوب تماشایش کردم، در خیالم دستهایم را در موج موهایت پیچیدم، انحنای بینیات را لمس کردم، بر پلکهای نازکت بوسه زدم، در اقیانوس چشمهایت غرق شدم.
نگاه دلتنگم راضی به دل کندن نمیشد. نمیدانی به چه مصیبتی خود را مجاب کردم عکس را گوشهای بگذارم و نامه را بگشایم.
واژه به واژه را حفظ کردم. نمیدانم چطور تاب آوردم آن کلمات آشنا را. انگار تمام وجودم چشم شده بود و حتی نفس کشیدن را از یاد برده بودم.
به جمله آخر که رسیدم چندبار خواندمش. باورم که شد قطره اشک پشت پلکم روی گونهام لغزید.
_سه شنبه ساعت 6 کنار رود سن
27 اکتبر 1985