#part13
♡ عشق بی پایان ♡
#وارون
شب همه به خونه پرینیتی رفتیم و پرینیتی بعد از پنج دقیقه با آرجون اومد پایین پیشه ما و گفت:شما ها باید در بیست و پنج ثانیه حدس بزنید که کدوم یک عشقتونه
سوشانت:خب اینکه خیلی آسونه
پرینیتی:نه اتفاقا خیلی سخته ولی برای اونا که خیلی عاشقه عشقشونن زود تر میفهمن من چشمای پسرا رو میبندم و دخترا اینجا وایمیستن البته وقتی چشماتونو ببندم اونا جابه جا میشن شما دونه دونه به این دخترا دست میزنید و باید بگید کدوم عشقتونه
کریتی:خیلی خوبه آفرین به عقلت عزیزن
پرینیتی:مرسی خب آرجون چشماشونو ببند....۱....۲...۳ برید
من داشتم همینجوری به راهم ادامه میدادم و اون دخترا رو بو میکردم ولی فقط یکیشون بوی بدنشون منو آتیش میزد اونم شرادها بود وقتی شرادها رو بو کردم آتیش گرفتم و سریع گفتم:شرادها اینه چون اون تنها کسی هست که من با بو کردنش آتیش میگرم و الان فقط این بوی بدنش آتیشم زد
پرینیتی:وارون تو........حدست...درست بود تبریک میگم
من سریع پارچه رو از روی چشمم برداشتم و شرادها رو بوسیدم و رو هوا چرخوندم
آرجون:زمان تو دوازده ثانیه بود
شرادها:omg
بعد سید و آلیا که پانزده ثانیه و رنویر و دیپیکا شانزده ثانیه و کاترینا و آدیتیا هیجده ثانیه و جاکلین و تایگر هم هیجده ثانیه و کریتی و سوشانت هم بیست ثانیه
پرینیتی:ببخشید ولی کریتی و سوشانت حذف میشوند
چالش بعدی باید روی یه کاغذ مربعی برقصید و این هی کوچیک میشه ببینیم کی میتونه تا آخرش بره
شروع کردیم و کاغذ هی کوچیک میشد که آخر سر تایگر و جاکلین افتادن و حذف شدن
آرجون:چالش بعدی چشای دخترا رو میبندیم و اونا باید حدس بزنن کدوم عشقشونه
#شرادها
بازی شروع شد و من تماه اون پسرا رو بغل میکردم هر کدوم که بغل کردنشون بهم آراوش میداد و از بغل کردنش لذت میبردم وارونم بود و بعد دیدم این کسی که تو بغلشم وارونمه و من لبشو بوسیدم و گفتم:این وارونمه چون فقط اونه که بغل کردنش بهم آرامش میده حتی بوسیدنش
پرینیتی:درسته بازم دوازده ثانیه
آخر سر دیپیکا و رنویر حذف شدن
خب چالش بعدی این بود که باید پانتمین بازی میکردیم ما زنا اول و اگه عشقمون تونست کمتر از چهارده ثانیه بگه چی بوده یعنی عشقش زیاده و به مرحله بعدی میره خب آدیتیا و کاترینا سیزده ثانیه لبه مرز و آلیا و سید هشت ثانیه و منو و وارون پنج ثانیه که متاسفانه کاترینا و آدیتیا حذف شدن چالش بعدی این بود من و آلیا و وارون و سید باید هر کدوم تو اتاقای جدا بریم من و آلیا تو یه اتاق و سید و وارون تویه اتاق و ما باید یه لباس انتخاب میکردیم که با عشقمون ست کنیم اما هیچکدوممون نمیدونستیم اونا چی میپوشن برای همین باید حس هامون یکی میبودن تا بفهمیم چه لباسی بپوشیم یعنی پسرا باید حدس میزدن یعنی حسشون باید میگفت ما چه رنگی انتخاب کردیم باید سریع اون لباس رو میپوشیدیم کمتر از دوازده ثانیه
که من و وارون در هفت ثانیه لباسامون رو پوشیدیم و حدس زدیم و آلیا و سید هم ده ثانیه که ما برنده شدیم و فردا چالش بعدی برای من و وارون رو میگفتن
#وارون
فردا شب رفتیم هممون توی یه جنگل که یه عالمه راه های عجیب و غریب بود...😰
...............................................☆
* اگه دوست داری ادامه این رومان هیجان انگیز و البته عاشقانه رو بخونی 😀
پس منتظر چی هستی عضو شوو دیگه 😉
بدووووو🏃👇👇👇👇👇
♡♡♡♡
@varddha ♡♡♡♡