#part197
نیما:کلافه شروع کردم ب جمع کردنه وسایلام.
لعنتی بخاطر بابام باید برا همیشه ازشون دورشم
آتریسارو.. پووف بیخیال
گوشمو از جیبم دراوردمو ب سَمی زنگ زدم..
سَمی:الو
نیما:وسایلامو جمع کردم کی بیام امیرو ببرم؟
سَمی:شب بیا اینجا شام واس خدافظی موقع رفتن میبریش
نیما:ن اخه..
سَمی:میای..
بوق اشغال..
-گوشیو پرت کردم رو تخت مرتیکه حیف نتونستم انتقاممو ازت بگیرم
***
آریا:رفتم تو اتاقم تیشرتمو دراوردمو رفتم سمته حموم بعد یه دوشه 5 مینی اومدم بیرون
تیشرت مشکی با شلوار لی ابی تیره و سوئیشرتمو پوشیدم
وایسادم جلو اینه حوصله درست کردن موهامو نداشتم.
لخت بودو همونجوری دادمش بالا
سوئیچو برداشتمو از اتاق اومدم بیرون.
هم زمان با منم نیلا از اتاقش اومد بیرون...
@iimorfin
نیما:کلافه شروع کردم ب جمع کردنه وسایلام.
لعنتی بخاطر بابام باید برا همیشه ازشون دورشم
آتریسارو.. پووف بیخیال
گوشمو از جیبم دراوردمو ب سَمی زنگ زدم..
سَمی:الو
نیما:وسایلامو جمع کردم کی بیام امیرو ببرم؟
سَمی:شب بیا اینجا شام واس خدافظی موقع رفتن میبریش
نیما:ن اخه..
سَمی:میای..
بوق اشغال..
-گوشیو پرت کردم رو تخت مرتیکه حیف نتونستم انتقاممو ازت بگیرم
***
آریا:رفتم تو اتاقم تیشرتمو دراوردمو رفتم سمته حموم بعد یه دوشه 5 مینی اومدم بیرون
تیشرت مشکی با شلوار لی ابی تیره و سوئیشرتمو پوشیدم
وایسادم جلو اینه حوصله درست کردن موهامو نداشتم.
لخت بودو همونجوری دادمش بالا
سوئیچو برداشتمو از اتاق اومدم بیرون.
هم زمان با منم نیلا از اتاقش اومد بیرون...
@iimorfin