some vibe … ?
تاریکی اتاق خبر از خاموشی ستاره ها میداد ، تنها چیزی که باعث میشد مکان وسایل رو از همدیگه تشخیص داد نور سفید رنگ ضعیفی بود که تلاش میکرد از تار و پود پرده ها عبور کند و به فضای ان چهاردیواری کوچک برسد
صدای ساعت سکوت مطلق را شکست و خبر از گذر ثانیه هارا میداد اما طولی نکشید که صدایش توسط صاحب اتاق خفه شد
او سکوت را به شلوغی ترجیح میداد حتی به اهنگ های مورد علاقه اش !
میتوانست ساعت ها در افکارش غرق بشود افکاری که به روح و ذهنش اسیب میزدند ، اما او به این اسیب ها عادت کرده بود …
هر شب قبل از خواب تصمیم میگرفت تا اندکی به فکر کردن اختصاص دهد البته شاید هم قبل از خوابش سعی میکرد افکاری که تمام روز به روحش چنگ میزدند را جمع بندی کند و اماده خوابیدن شود حتی با اینکه نمیتوانست طولانی مدت به خواب برود
رویای های شیرینی که همه دوست داشتند در خواب ببینند یا حتی کابوس های دردناک خفه کننده ، برای او هیچ معنی نداشتند تمامی رویاهایش قبل از شکل گرفتن با بیدار شدنش به پایان میرسیدند و دوباره رویاهای جدید به همین سرنوشت دچار میشدند
انگار که او برای این چیز ها ساخته نشده بود .
تاریکی اتاق خبر از خاموشی ستاره ها میداد ، تنها چیزی که باعث میشد مکان وسایل رو از همدیگه تشخیص داد نور سفید رنگ ضعیفی بود که تلاش میکرد از تار و پود پرده ها عبور کند و به فضای ان چهاردیواری کوچک برسد
صدای ساعت سکوت مطلق را شکست و خبر از گذر ثانیه هارا میداد اما طولی نکشید که صدایش توسط صاحب اتاق خفه شد
او سکوت را به شلوغی ترجیح میداد حتی به اهنگ های مورد علاقه اش !
میتوانست ساعت ها در افکارش غرق بشود افکاری که به روح و ذهنش اسیب میزدند ، اما او به این اسیب ها عادت کرده بود …
هر شب قبل از خواب تصمیم میگرفت تا اندکی به فکر کردن اختصاص دهد البته شاید هم قبل از خوابش سعی میکرد افکاری که تمام روز به روحش چنگ میزدند را جمع بندی کند و اماده خوابیدن شود حتی با اینکه نمیتوانست طولانی مدت به خواب برود
رویای های شیرینی که همه دوست داشتند در خواب ببینند یا حتی کابوس های دردناک خفه کننده ، برای او هیچ معنی نداشتند تمامی رویاهایش قبل از شکل گرفتن با بیدار شدنش به پایان میرسیدند و دوباره رویاهای جدید به همین سرنوشت دچار میشدند
انگار که او برای این چیز ها ساخته نشده بود .