July/9/2021
بی شک باورش خیلی سخته.
درست یک سال پیش، خیلی خوب یادمه، بعد از ظهر هشتم جولای بود، که داشتم با هرا چت میکردم و راجب یه وسیله ی ژاپنی به اسم زنگوله ی بادی حرف میزدیم و زندگی کنار ساحل که چقدر آرامش بخش میشد.
و یهویی هرا گفت: "میگم تو چرا یه دیلی نمیزنی؟
با توجه به روحیاتت و تموم این عکسا و فیلمایی که داری.
خیلی چیز قشنگی میشه اونجا=)
راحت ترم هست ادم اونجا."
من خودم اون موقع، چند روزی بود که بهش فکر میکردم اما خب خیلی دو دل بودم و یه جورایی انگار نیاز داشتم یه دوستی بهم بگه و تشویقم کنه
و اون دوست هرا شد :)
و بعد از یکم حرف زدن، من و هرا تصمیم گرفتیم که دیلیه جفتمون بشه و من هیچوقت صحبتامون و نظراتمون راجب زدن اینجارو یادم نمیره که چجوری بود! ترکیبی از بحث شبیه به دعوا (نه شدید) و خنده بود.
بالاخره تا نیمه شب همه ی تصمیمارو گرفتیم و در نهایت قرار شد هرا اینجا رو بزنه و ساعت 12:11 نیمه شب نهم جولای، دُرمایوِلیا زده شد :'')
اینجا برای من یه دیلی یا چنل نیست!
اینجا برای من درست مثل یه کلبه ی چوبی به دور از شهر، در یه زمین پر از سرسبزی و درخته که روزها و شب های زیادی رو توش خندیدم، گریه کردم، از خاطراتم و احساساتم نوشتم و در نهایت زندگی کردم.
تو این یکسال اتفاقات بی شماری افتاد که بخاطر بعضیاشون من حتی تا پایه پاک کردن اینجا هم رفتم، اما همیشه یه احساس علاقه ی قشنگی در قلبم به اینجا، نمیذاشت پاکش کنم و من الان واقعا بی اندازه خوشحالم که همچین کاری نکردم.
چندین بار قبلا گفتم و باز هم میگم، دُرمايوِليا برای من خیلی خیلی خاصه و من واقعا خیلی دوستش دارم.
فکر نکنم حالا حالا ها پاکش کنم چون بهش وابستم و درست مثل خونه ی خودمه و قراره به زندگی کردن و ثبت کردن داخلش ادامه بدم.
این یک حقیقته که هرا باعث شد اینجا بوجود بیاد و الان داشته باشمش،
پس ازت خیلی خیلی ممنونم سِرِين ♡
تو همیشه خوشحالم کردی و میکنی و دُرمایوِلیا یکی دیگه از اون خوشحالیاست که بهم هدیه دادی.
و از تک تک دوستام و کسایی که نمیشناسم هم ممنونم که تو کلبم هستید 💚
بی شک باورش خیلی سخته.
درست یک سال پیش، خیلی خوب یادمه، بعد از ظهر هشتم جولای بود، که داشتم با هرا چت میکردم و راجب یه وسیله ی ژاپنی به اسم زنگوله ی بادی حرف میزدیم و زندگی کنار ساحل که چقدر آرامش بخش میشد.
و یهویی هرا گفت: "میگم تو چرا یه دیلی نمیزنی؟
با توجه به روحیاتت و تموم این عکسا و فیلمایی که داری.
خیلی چیز قشنگی میشه اونجا=)
راحت ترم هست ادم اونجا."
من خودم اون موقع، چند روزی بود که بهش فکر میکردم اما خب خیلی دو دل بودم و یه جورایی انگار نیاز داشتم یه دوستی بهم بگه و تشویقم کنه
و اون دوست هرا شد :)
و بعد از یکم حرف زدن، من و هرا تصمیم گرفتیم که دیلیه جفتمون بشه و من هیچوقت صحبتامون و نظراتمون راجب زدن اینجارو یادم نمیره که چجوری بود! ترکیبی از بحث شبیه به دعوا (نه شدید) و خنده بود.
بالاخره تا نیمه شب همه ی تصمیمارو گرفتیم و در نهایت قرار شد هرا اینجا رو بزنه و ساعت 12:11 نیمه شب نهم جولای، دُرمایوِلیا زده شد :'')
اینجا برای من یه دیلی یا چنل نیست!
اینجا برای من درست مثل یه کلبه ی چوبی به دور از شهر، در یه زمین پر از سرسبزی و درخته که روزها و شب های زیادی رو توش خندیدم، گریه کردم، از خاطراتم و احساساتم نوشتم و در نهایت زندگی کردم.
تو این یکسال اتفاقات بی شماری افتاد که بخاطر بعضیاشون من حتی تا پایه پاک کردن اینجا هم رفتم، اما همیشه یه احساس علاقه ی قشنگی در قلبم به اینجا، نمیذاشت پاکش کنم و من الان واقعا بی اندازه خوشحالم که همچین کاری نکردم.
چندین بار قبلا گفتم و باز هم میگم، دُرمايوِليا برای من خیلی خیلی خاصه و من واقعا خیلی دوستش دارم.
فکر نکنم حالا حالا ها پاکش کنم چون بهش وابستم و درست مثل خونه ی خودمه و قراره به زندگی کردن و ثبت کردن داخلش ادامه بدم.
این یک حقیقته که هرا باعث شد اینجا بوجود بیاد و الان داشته باشمش،
پس ازت خیلی خیلی ممنونم سِرِين ♡
تو همیشه خوشحالم کردی و میکنی و دُرمایوِلیا یکی دیگه از اون خوشحالیاست که بهم هدیه دادی.
و از تک تک دوستام و کسایی که نمیشناسم هم ممنونم که تو کلبم هستید 💚