🖋دوچندجانبهگرايي منطقهاي
کیهان برزگر استاد روابط بينالملل، سه شنبه ۵ تیر ۱۳۹۷ ، سرمقاله روزنامه شرق
🖋خروج ترامپ از برجام براي اعمال تحريمهاي سخت اقتصادي و فشارهاي جديد سياسي عليه ايران، نااميدي تدريجي از ظرفيت اقتصادي اروپا در کمک به ايران، نياز چين به پرهيز از رويارويي مستقيم با آمريکا براي رشد اقتصادي خود حداقل براي يک دهه آينده و در نهايت تمايل روسيه به حفظ تعادل در روابط با آمريکا براي تثبيت قدرت جهاني خود، همه تمرکز کشورمان را بر يک راهبرد جديد سياست خارجي مبتني بر تقويت سيستمهاي مستقل ملي در حوزههاي مختلف اقتصادي، سياسي و امنيتي و با تکيه بر «دوچندجانبهگرايي»، اجتنابناپذير ميکند. اين راهبرد به معناي ادغام اقتصادي دوجانبه يا سهجانبه ملي در حوزه همسايگي و بهرهبرداري از برتري جغرافيايی براي ورود به يك بازي بزرگ ژئوپلیتيک در يك قالب چندجانبهگرايی سياسي است. از چند سال گذشته، برجام نقطه تمرکز سياست خارجي ايران با هدف تعامل و اتصال به اقتصاد جهاني براي جذب سرمايهگذاريهاي خارجي و بهويژه توسعه صنعت نفت و صدور انرژي، بهعنوان محرک پيشرفت اقتصادي و تقويت قدرت ملي ايران، بوده است. به موازات آن، تضعيف يا فروپاشي نهادها و دولتها در منطقه بر اثر تحولات بهار عربي، باعث شد کشورمان با ايفاي نقش و حضوری فعال در بحرانهاي منطقهاي، مانند سوريه، عراق، لبنان و حتي يمن، ضمن دفع و پيشگيري از تهديدات سنتي و جديد (آمريکا، اسرائيل، داعش و بهتازگی سعودي)، وارد «بازي بزرگ» پرکردن خلأ سياسي قدرت و افزايش نقش ژئوپلیتيک در حوزه همسايگي خود شود. اکنون ترامپ هر دو رويکرد سياست خارجي ايران را به چالش کشيده است؛ از يک سو، آمريکا از برجام خارج شده تا با اعمال تحريمهاي جديد، اتصال ايران به اقتصاد بينالملل را قطع و کشور را از درآمدهاي حاصل از صدور انرژي و تجارت منطقهاي و بينالمللي محروم کند و از سوي ديگر، با ايجاد يک ائتلاف سياسي ضدايراني تحتتأثير سعوديها و رژيم اسرائيل و معرفيکردن ايران بهعنوان منبع بيثباتي منطقه، خواهان تضعيف جايگاه ژئوپليتيک کشورمان در تحولات شرق مديترانه، بهويژه در سوريه، عراق و لبنان است.
با وضعيت جديد، توسل به راهحل خارجي (بهويژه غربي يا حتي شرقي)، با توجه به تجربه برجام و همچنين پيچيدگيهاي مصالحه احتمالي در روابط قدرتهاي بزرگ، چندان مفيد نيست. همزمان، تمايل ايران به تقويت همكاريهاي منطقهاي با سنگاندازيهاي مکرر و ضديت سعوديها و اسرائيليها با برجام و نقش منطقهاي كشورمان، به چالش کشيده شده است. در واقع، آنها خواهان ورود نظامي آمريکا به صحنه معادلات منطقهاي براي مهار نقش منطقهاي ايران هستند. اروپا، روسيه و چين نیز در اين وضعيت با حفظ مواضع مصالحهجويانه و البته توازن مثبت به نفع جبهه آمريکا، بهراستي خواهان پرهيز از يک منازعه ديگر در منطقه هستند.
اکنون شرايط منطقه و حتي جهان به گونهاي است که هر کشوري به منافع مستقل ژئوپلیتيک و ملي خود اولويت داده و همکاريهاي جمعي با کندي و تنها بعد از اطمينان از نفع اوليه آنها براي منافع کشورها، انجام ميشوند. بر اين مبنا، استراتژي تقويت «سيستم ملي» و «نگاه به درون» (looking inward)، در سياستهاي توسعه اقتصادي و تقويت قدرت نظامي-امنيتي کشورها اهميت بيشتري مييابد. روسيه، آمريکا، هند، بريتانيا، ترکيه و حتي عربستان سعودي و... همه به نوعي اين سياست را در پيش گرفتهاند. منطق اين بحث به ضرورت وجود اجماع سياسي در گفتمانهاي ملي نسبت به منفعت هرگونه همکاري جمعي براي منافع ژئوپلیتيک کشورها در يک قالب عام برميگردد.
به عبارت ديگر، کشورها استراتژي ويژه خود را براي مهار تهديدات و تأمين منافع ژئوپلیتيک يا ايدئولوژيک (مثلا مبارزه با تروريسم و افراطگرايي) يا هدايت تبادلات اقتصادي، با توجه به ويژگيهاي محيط همسايگي و ظرفيتهاي اقتصاد ملي دارند. مثلا تداوم همکاري ايران، روسيه و ترکيه در «روند آستانه» و کنفرانس سران کشورها در سوچي و آنکارا، بر اساس يک منطق ساده اجماع سياسي داخلي براي منافع ژئوپلیتيک (حفظ ثبات) و در سايه آن منافع اقتصادي (تبادلات و جريان سرمايهگذاريها) است. آنها درک ميکنند که همکاري اين سه کشور بر محور حفظ تماميت ارضي و تقويت نهاديهاي دولت (state) در سوريه، براي تأمين امنيت و منافع ملي آنها ضروري است. همين مسئله از سوی اکثريت جريانهاي سياست داخلي آنها نیز حمايت میشود. يا برجام در نتيجه تغيير گفتمان داخلي و اجماع سياسي براي کسب منفعت اقتصادي ناشي از رفع تحريمهاي بينالمللي و حل يک معضل استراتژيک سياسي با غرب در کشورمان شکل گرفت. حتي بعضي معتقدند مخالفت فزاينده و همهجانبه سعوديها با ايران در منطقه، بيشتر با هدف تثبيت قدرت سياسي داخلي محمد بنسلمان، وليعهد عربستان و ايجاد اجماع سياسي براي شکلدهي ساختار جديد قدرت سعودي است
@imessiran
کیهان برزگر استاد روابط بينالملل، سه شنبه ۵ تیر ۱۳۹۷ ، سرمقاله روزنامه شرق
🖋خروج ترامپ از برجام براي اعمال تحريمهاي سخت اقتصادي و فشارهاي جديد سياسي عليه ايران، نااميدي تدريجي از ظرفيت اقتصادي اروپا در کمک به ايران، نياز چين به پرهيز از رويارويي مستقيم با آمريکا براي رشد اقتصادي خود حداقل براي يک دهه آينده و در نهايت تمايل روسيه به حفظ تعادل در روابط با آمريکا براي تثبيت قدرت جهاني خود، همه تمرکز کشورمان را بر يک راهبرد جديد سياست خارجي مبتني بر تقويت سيستمهاي مستقل ملي در حوزههاي مختلف اقتصادي، سياسي و امنيتي و با تکيه بر «دوچندجانبهگرايي»، اجتنابناپذير ميکند. اين راهبرد به معناي ادغام اقتصادي دوجانبه يا سهجانبه ملي در حوزه همسايگي و بهرهبرداري از برتري جغرافيايی براي ورود به يك بازي بزرگ ژئوپلیتيک در يك قالب چندجانبهگرايی سياسي است. از چند سال گذشته، برجام نقطه تمرکز سياست خارجي ايران با هدف تعامل و اتصال به اقتصاد جهاني براي جذب سرمايهگذاريهاي خارجي و بهويژه توسعه صنعت نفت و صدور انرژي، بهعنوان محرک پيشرفت اقتصادي و تقويت قدرت ملي ايران، بوده است. به موازات آن، تضعيف يا فروپاشي نهادها و دولتها در منطقه بر اثر تحولات بهار عربي، باعث شد کشورمان با ايفاي نقش و حضوری فعال در بحرانهاي منطقهاي، مانند سوريه، عراق، لبنان و حتي يمن، ضمن دفع و پيشگيري از تهديدات سنتي و جديد (آمريکا، اسرائيل، داعش و بهتازگی سعودي)، وارد «بازي بزرگ» پرکردن خلأ سياسي قدرت و افزايش نقش ژئوپلیتيک در حوزه همسايگي خود شود. اکنون ترامپ هر دو رويکرد سياست خارجي ايران را به چالش کشيده است؛ از يک سو، آمريکا از برجام خارج شده تا با اعمال تحريمهاي جديد، اتصال ايران به اقتصاد بينالملل را قطع و کشور را از درآمدهاي حاصل از صدور انرژي و تجارت منطقهاي و بينالمللي محروم کند و از سوي ديگر، با ايجاد يک ائتلاف سياسي ضدايراني تحتتأثير سعوديها و رژيم اسرائيل و معرفيکردن ايران بهعنوان منبع بيثباتي منطقه، خواهان تضعيف جايگاه ژئوپليتيک کشورمان در تحولات شرق مديترانه، بهويژه در سوريه، عراق و لبنان است.
با وضعيت جديد، توسل به راهحل خارجي (بهويژه غربي يا حتي شرقي)، با توجه به تجربه برجام و همچنين پيچيدگيهاي مصالحه احتمالي در روابط قدرتهاي بزرگ، چندان مفيد نيست. همزمان، تمايل ايران به تقويت همكاريهاي منطقهاي با سنگاندازيهاي مکرر و ضديت سعوديها و اسرائيليها با برجام و نقش منطقهاي كشورمان، به چالش کشيده شده است. در واقع، آنها خواهان ورود نظامي آمريکا به صحنه معادلات منطقهاي براي مهار نقش منطقهاي ايران هستند. اروپا، روسيه و چين نیز در اين وضعيت با حفظ مواضع مصالحهجويانه و البته توازن مثبت به نفع جبهه آمريکا، بهراستي خواهان پرهيز از يک منازعه ديگر در منطقه هستند.
اکنون شرايط منطقه و حتي جهان به گونهاي است که هر کشوري به منافع مستقل ژئوپلیتيک و ملي خود اولويت داده و همکاريهاي جمعي با کندي و تنها بعد از اطمينان از نفع اوليه آنها براي منافع کشورها، انجام ميشوند. بر اين مبنا، استراتژي تقويت «سيستم ملي» و «نگاه به درون» (looking inward)، در سياستهاي توسعه اقتصادي و تقويت قدرت نظامي-امنيتي کشورها اهميت بيشتري مييابد. روسيه، آمريکا، هند، بريتانيا، ترکيه و حتي عربستان سعودي و... همه به نوعي اين سياست را در پيش گرفتهاند. منطق اين بحث به ضرورت وجود اجماع سياسي در گفتمانهاي ملي نسبت به منفعت هرگونه همکاري جمعي براي منافع ژئوپلیتيک کشورها در يک قالب عام برميگردد.
به عبارت ديگر، کشورها استراتژي ويژه خود را براي مهار تهديدات و تأمين منافع ژئوپلیتيک يا ايدئولوژيک (مثلا مبارزه با تروريسم و افراطگرايي) يا هدايت تبادلات اقتصادي، با توجه به ويژگيهاي محيط همسايگي و ظرفيتهاي اقتصاد ملي دارند. مثلا تداوم همکاري ايران، روسيه و ترکيه در «روند آستانه» و کنفرانس سران کشورها در سوچي و آنکارا، بر اساس يک منطق ساده اجماع سياسي داخلي براي منافع ژئوپلیتيک (حفظ ثبات) و در سايه آن منافع اقتصادي (تبادلات و جريان سرمايهگذاريها) است. آنها درک ميکنند که همکاري اين سه کشور بر محور حفظ تماميت ارضي و تقويت نهاديهاي دولت (state) در سوريه، براي تأمين امنيت و منافع ملي آنها ضروري است. همين مسئله از سوی اکثريت جريانهاي سياست داخلي آنها نیز حمايت میشود. يا برجام در نتيجه تغيير گفتمان داخلي و اجماع سياسي براي کسب منفعت اقتصادي ناشي از رفع تحريمهاي بينالمللي و حل يک معضل استراتژيک سياسي با غرب در کشورمان شکل گرفت. حتي بعضي معتقدند مخالفت فزاينده و همهجانبه سعوديها با ايران در منطقه، بيشتر با هدف تثبيت قدرت سياسي داخلي محمد بنسلمان، وليعهد عربستان و ايجاد اجماع سياسي براي شکلدهي ساختار جديد قدرت سعودي است
@imessiran