رفته بودیم حرم یه خانوم اومد کنارم و گفت:
+مرحبا! اين المستشفى؟
بعد من انقدر ذوقی شده بودم از لحجش که همینجور هاج و واج نگاهش میکردم
وقتی ناامید شد ازم و میخواست بره دوست داشتم دستشو بگیرم و بهش بگم
لطفا بیا کنارم بشین برام عربی صحبت کن. لطفا لطفا:>
+مرحبا! اين المستشفى؟
بعد من انقدر ذوقی شده بودم از لحجش که همینجور هاج و واج نگاهش میکردم
وقتی ناامید شد ازم و میخواست بره دوست داشتم دستشو بگیرم و بهش بگم
لطفا بیا کنارم بشین برام عربی صحبت کن. لطفا لطفا:>