شفق میانِ زمستان dan repost
بوی قهوه میدهی، در لیوان من بمان.
نماندنت درد دارد، نماندنت نشانه دارد.
نشانهها را در تکتک خطهای خالی کاغذ و جوهرخشکِ خودکار میبینم.
نشانهها را در ملاقات با آینه دیدهام.
تو بیرحمانه مرا درگیر جزئیاتِ نشانهها کردی.
تو میدانستی نماندنت دشوار و سنگین است و نماندی.
اگر تا قبل از غروب نیایی بار نیامدنت، مرا له میکند.
و این اتفاق ارزش له شدن را دارد.
نماندنت درد دارد، نماندنت نشانه دارد.
نشانهها را در تکتک خطهای خالی کاغذ و جوهرخشکِ خودکار میبینم.
نشانهها را در ملاقات با آینه دیدهام.
تو بیرحمانه مرا درگیر جزئیاتِ نشانهها کردی.
تو میدانستی نماندنت دشوار و سنگین است و نماندی.
اگر تا قبل از غروب نیایی بار نیامدنت، مرا له میکند.
و این اتفاق ارزش له شدن را دارد.