#مسلمانمدرنوقرآن #روزآخر #یافتنصفر #آخرینپیام #همسریآرامش
🔖 حرف آخر
آواز دلنواز آذان صبح به حیث اعلامیهای توقف گفتگو از نزدیکترین مسجد، گوشهای هر دو را نوازش میداد. هر دو که تمام شب را با ذکر خدا و کلام خدا سپری کرده بودند، هر جملهای آذان را مانند صدای آسمانی دلپذیر احساس کرده و طراوتبخشی روحی آن را باطنی میساختند.
همانگونه که در روایات آمده است، در هر مجلسی که ذکر خداوند ﷻ در آن باشد ملائک در آن مجلس سهیم میشوند، گویا مسئولیت گذر دادن صدای مؤذن را از ذهن به قلب، ملائک به عهده گرفته بودند.
پیر قرآن پس از هر جملهای آذان، آهسته و گوارا
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» را زمزمه میکرد و جوان با چشمان بسته سرش را بهسوی آسمان تکیه داده بود و لذتی احساس میکرد که در طول زندگیاش از هیچچیزی به دست نیاورده بود؛ نه از پول، نه از دستاوردها و نه از توصیفهای سایرین.
درحالیکه بدنش در آرامش غیرقابلباور و بیسابقه بیحرکت بود، روحش چنان بیتابی خوشایندی داشت که میخواست آسمان را با تمام بزرگی آن ببلعد و هر نوید آرامش آسمانی را باطنی سازد.
با اختتام آذان و طنین زمزمهای پیر قرآن که دعای آذان را با تضرع و محبت میخواند، جوان به دنیای خود باز گشته و پس از لحظهای سکوت با صدای متفاوت و آرامی که پیام صلح درونی را میداد لب به سخن گشوده گفت:
◾شاید چند دقیقه بیشتر وقت نداشته باشیم، بناءً من از پرسش میپرهیزم، و در اخیر میخواهم به حیث اختتامیهای این مجلس با کلمات چند مرا نصیحت کنید.
پیر قرآن که لذت کمتر از جوان نبرده بود و شب خویش را پربارتر از او حساب میکرد، درحالیکه آماده میشد تا برای نماز صبح وضو تازه کند، گفت:
◽میخواهم در مورد بزرگترین دغدغهای انسان مدرن و مسلمان مدرن که دغدغهای خودت نیز است چیزهای بگویم.
ما به زبان کمی صحبت میکنیم. حتی کیفیات را نیز با کمیات محاسبه و بیان میداریم. احساسات ما کیفیات هستند، ولی ما آن را به زبان کمی بیان میداریم. اگر از کسی بپرسیم که چه احساسی دارد او با جواب خوب، بسیار خوب، عالی و بسیار عالی، یا بد، بدتر، بسیار بد و بدترین و یا خوش، بسیار خوش و... یا اندوهگین، بسیار اندوهگین و غیره، کیفیت احساس درونی خویش را بیان خواهد کرد. اگر این طرز بیان را کمیتر بسازیم که در پرسوجو از بیماران روانی کارایی بیشتر دارد و در قالب اعداد آن را بیان کنیم، مثبت و منفی میشوند؛ کسی که اندک خوب و خوش احساس میکند احساس خود را با عدد مثبت 1، زیاد خوب و خوش مثبت 10، احساس خوب و خوش عالی دارد مثبت 100 و عالیترین احساس را مثبت لایتناهی و برعکس آن منفی یک، منفی 100 و منفی لایتناهی بیان خواهد کرد.
◽اما هردو حالت، آرامش و لذت زندگی را در برندارد. کسی که همیشه خنده بر لب دارد، پر آرامشترین نیست و کسی که همیشه اشک به چشم دارد الزاماً فاقد آرامش نیست. اکثراً کسانی که در محوطهای مثبت قرار میگیرند، ترس رفتن به منفی برایشان آرامشزدا میشود و کسانی که در محوطهای منفی قرار میگیرند اندوه نبودن و نرسیدن به مثبت اندوهگینشان میسازد. حتی کسانی که نظر به معیارهای کمی، باید در محوطهای مثبت باشند، احساس کمی و نا تکمیلی میکنند، زیرا آنها فقر تصورات دارند. قبلاً انواع فقر را بیان داشتم، اما نوع خطرناک ترس که در عصر ما برای اکثریت آزاردهنده است، فقر تصورات میباشد. کسی شاید غذا داشته باشد، خانه داشته باشد و عاید بیش از نیاز داشته باشد، اما بازهم فقیر باشد، زیرا به تصوراتی که زندگی خویش را در آن منسجم ساخته است نرسیده است.
🔖 حرف آخر
آواز دلنواز آذان صبح به حیث اعلامیهای توقف گفتگو از نزدیکترین مسجد، گوشهای هر دو را نوازش میداد. هر دو که تمام شب را با ذکر خدا و کلام خدا سپری کرده بودند، هر جملهای آذان را مانند صدای آسمانی دلپذیر احساس کرده و طراوتبخشی روحی آن را باطنی میساختند.
همانگونه که در روایات آمده است، در هر مجلسی که ذکر خداوند ﷻ در آن باشد ملائک در آن مجلس سهیم میشوند، گویا مسئولیت گذر دادن صدای مؤذن را از ذهن به قلب، ملائک به عهده گرفته بودند.
پیر قرآن پس از هر جملهای آذان، آهسته و گوارا
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» را زمزمه میکرد و جوان با چشمان بسته سرش را بهسوی آسمان تکیه داده بود و لذتی احساس میکرد که در طول زندگیاش از هیچچیزی به دست نیاورده بود؛ نه از پول، نه از دستاوردها و نه از توصیفهای سایرین.
درحالیکه بدنش در آرامش غیرقابلباور و بیسابقه بیحرکت بود، روحش چنان بیتابی خوشایندی داشت که میخواست آسمان را با تمام بزرگی آن ببلعد و هر نوید آرامش آسمانی را باطنی سازد.
با اختتام آذان و طنین زمزمهای پیر قرآن که دعای آذان را با تضرع و محبت میخواند، جوان به دنیای خود باز گشته و پس از لحظهای سکوت با صدای متفاوت و آرامی که پیام صلح درونی را میداد لب به سخن گشوده گفت:
◾شاید چند دقیقه بیشتر وقت نداشته باشیم، بناءً من از پرسش میپرهیزم، و در اخیر میخواهم به حیث اختتامیهای این مجلس با کلمات چند مرا نصیحت کنید.
پیر قرآن که لذت کمتر از جوان نبرده بود و شب خویش را پربارتر از او حساب میکرد، درحالیکه آماده میشد تا برای نماز صبح وضو تازه کند، گفت:
◽میخواهم در مورد بزرگترین دغدغهای انسان مدرن و مسلمان مدرن که دغدغهای خودت نیز است چیزهای بگویم.
ما به زبان کمی صحبت میکنیم. حتی کیفیات را نیز با کمیات محاسبه و بیان میداریم. احساسات ما کیفیات هستند، ولی ما آن را به زبان کمی بیان میداریم. اگر از کسی بپرسیم که چه احساسی دارد او با جواب خوب، بسیار خوب، عالی و بسیار عالی، یا بد، بدتر، بسیار بد و بدترین و یا خوش، بسیار خوش و... یا اندوهگین، بسیار اندوهگین و غیره، کیفیت احساس درونی خویش را بیان خواهد کرد. اگر این طرز بیان را کمیتر بسازیم که در پرسوجو از بیماران روانی کارایی بیشتر دارد و در قالب اعداد آن را بیان کنیم، مثبت و منفی میشوند؛ کسی که اندک خوب و خوش احساس میکند احساس خود را با عدد مثبت 1، زیاد خوب و خوش مثبت 10، احساس خوب و خوش عالی دارد مثبت 100 و عالیترین احساس را مثبت لایتناهی و برعکس آن منفی یک، منفی 100 و منفی لایتناهی بیان خواهد کرد.
◽اما هردو حالت، آرامش و لذت زندگی را در برندارد. کسی که همیشه خنده بر لب دارد، پر آرامشترین نیست و کسی که همیشه اشک به چشم دارد الزاماً فاقد آرامش نیست. اکثراً کسانی که در محوطهای مثبت قرار میگیرند، ترس رفتن به منفی برایشان آرامشزدا میشود و کسانی که در محوطهای منفی قرار میگیرند اندوه نبودن و نرسیدن به مثبت اندوهگینشان میسازد. حتی کسانی که نظر به معیارهای کمی، باید در محوطهای مثبت باشند، احساس کمی و نا تکمیلی میکنند، زیرا آنها فقر تصورات دارند. قبلاً انواع فقر را بیان داشتم، اما نوع خطرناک ترس که در عصر ما برای اکثریت آزاردهنده است، فقر تصورات میباشد. کسی شاید غذا داشته باشد، خانه داشته باشد و عاید بیش از نیاز داشته باشد، اما بازهم فقیر باشد، زیرا به تصوراتی که زندگی خویش را در آن منسجم ساخته است نرسیده است.