پیامهای عارفانه از ابوالحسن خرقانی (1)
ــ بيا هر دو دستِ لطف حق را بگيريم و بالاي هر دو عالَم بجهيم كه نه به بهشت التفات كنيم و نه به دوزخ. (صص 63-662)
ــ اگر مردمان را به خدا دعوت میكني و چون كسی ديگر آنها را به حق دعوت میكند، تو را خوش نمیآيد، بدان كه تو مردمان را به سوی خويشتن دعوت میكردهای. (ص 668)
ــ من را چون پارهای خاک جمع كردند، پس بادي شديد درآمد و هفت آسمان و زمين را از من پُر كرد و من خود ناپديد بودم. (ص 673)
ــ دراز سفرا كه ماييم و كوتاه سفرا كه ماييم! چند همیگرديم از پسِ خويش؟ (ص 673)
ــ كار خويش را به اخلاص نديدم تا آفريدۀ تنهايیِ خويشتن را نديدم. (ص 674)
ــ عرش خدا بر پشتِ ما ايستاده است. ای جوانمردان! نيرو كنيد و مردآسا باشيد؛ كه بار گران است. (ص 674)
ــ در سرای دنيا زيرِ خاربُنی، با خداوند زندگانی كردن، از آن دوستتر دارم كه در بهشت، زيرِ درختِ طوبی، از او بیخبر باشم. (صص 75-674)
ــ چشندهام و خود ناپديد، شنوندهام و خود ناپديد، و گويندهام و خود ناپديد. (ص 675)
ــ اگر از تركستان تا به درِ شام، كسي را خاری در انگشت شود، آن از آنِ من است، و همچنين اگر از ترك تا شام، كسی را قدم در سنگ آيد، زيانِ آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آنِ من است. (صص 76-675)
ــ در اندرونِ پوستِ من دريايی است كه هرگاه بادی برآيد، از اين دريا ابر و باران سر بركند و از خای تا به افلاک، باران ببارد. (ص 676)
ــ بايد كه زندگانی چنان كنيد كه جانِ شما بيامده باشد و در ميانِ لب و دندان ايستاده؛ كه چهل سال است تا جانِ من ميان لب و دندان ايستاده است. (ص 676)
ــ مرا زير و زبر نيست، پيش و پس نيست، راست و چپ نيست. (ص 677)
ــ در رَحِمِ مادر بسوختم. چون به زمين آمدم، بگداختم، و چون به حد بلوغ رسيدم، پير گشتم. (ص 677)
ــ بر خَلقِ او كسی مُشفقتر از خود نديدم، تا آنجاكه گفتم: كاشكی بَدَلِ همۀ خلق من میمردم، تا خلق را مرگ نبايستی ديد. كاشكی حسابِ همۀ خلق با من میكرد تا خلق را به قيامت حساب نبايستی ديد، و كاشكی عقوبتِ همۀ خلق با من میكرد تا ايشان را دوزخ نبايستی ديد. (ص 678)
منبع: تذکره الاولیاء، از عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی. انتشارات زوار. 1370
#ابوالحسن_خرقانی_تذکره_الاولیاء
@irajshahbazi
ــ بيا هر دو دستِ لطف حق را بگيريم و بالاي هر دو عالَم بجهيم كه نه به بهشت التفات كنيم و نه به دوزخ. (صص 63-662)
ــ اگر مردمان را به خدا دعوت میكني و چون كسی ديگر آنها را به حق دعوت میكند، تو را خوش نمیآيد، بدان كه تو مردمان را به سوی خويشتن دعوت میكردهای. (ص 668)
ــ من را چون پارهای خاک جمع كردند، پس بادي شديد درآمد و هفت آسمان و زمين را از من پُر كرد و من خود ناپديد بودم. (ص 673)
ــ دراز سفرا كه ماييم و كوتاه سفرا كه ماييم! چند همیگرديم از پسِ خويش؟ (ص 673)
ــ كار خويش را به اخلاص نديدم تا آفريدۀ تنهايیِ خويشتن را نديدم. (ص 674)
ــ عرش خدا بر پشتِ ما ايستاده است. ای جوانمردان! نيرو كنيد و مردآسا باشيد؛ كه بار گران است. (ص 674)
ــ در سرای دنيا زيرِ خاربُنی، با خداوند زندگانی كردن، از آن دوستتر دارم كه در بهشت، زيرِ درختِ طوبی، از او بیخبر باشم. (صص 75-674)
ــ چشندهام و خود ناپديد، شنوندهام و خود ناپديد، و گويندهام و خود ناپديد. (ص 675)
ــ اگر از تركستان تا به درِ شام، كسي را خاری در انگشت شود، آن از آنِ من است، و همچنين اگر از ترك تا شام، كسی را قدم در سنگ آيد، زيانِ آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آنِ من است. (صص 76-675)
ــ در اندرونِ پوستِ من دريايی است كه هرگاه بادی برآيد، از اين دريا ابر و باران سر بركند و از خای تا به افلاک، باران ببارد. (ص 676)
ــ بايد كه زندگانی چنان كنيد كه جانِ شما بيامده باشد و در ميانِ لب و دندان ايستاده؛ كه چهل سال است تا جانِ من ميان لب و دندان ايستاده است. (ص 676)
ــ مرا زير و زبر نيست، پيش و پس نيست، راست و چپ نيست. (ص 677)
ــ در رَحِمِ مادر بسوختم. چون به زمين آمدم، بگداختم، و چون به حد بلوغ رسيدم، پير گشتم. (ص 677)
ــ بر خَلقِ او كسی مُشفقتر از خود نديدم، تا آنجاكه گفتم: كاشكی بَدَلِ همۀ خلق من میمردم، تا خلق را مرگ نبايستی ديد. كاشكی حسابِ همۀ خلق با من میكرد تا خلق را به قيامت حساب نبايستی ديد، و كاشكی عقوبتِ همۀ خلق با من میكرد تا ايشان را دوزخ نبايستی ديد. (ص 678)
منبع: تذکره الاولیاء، از عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی. انتشارات زوار. 1370
#ابوالحسن_خرقانی_تذکره_الاولیاء
@irajshahbazi