تنها چیزی که این روز ها حالش را کمی بهتر میکرد، خوابیدن بود. اورا از زندگی کسل کننده اش دور میکرد، باخودش میگفت شاید کمی آن سوی خیالم جایِ بهتری برای زندگی باشد.
وقتی از خواب هایش جدا میشد احساس غمگینی میکرد. تمام زندگی اش درون همان تخت خواب خلاصه میشد و او بی صبرانه منتظر روزی بود که برای همیشه در خیال هایش باقی بماند و دیگر چشم هایش برای دیدن این زندگی نمور باز نشوند.
#vanarts
وقتی از خواب هایش جدا میشد احساس غمگینی میکرد. تمام زندگی اش درون همان تخت خواب خلاصه میشد و او بی صبرانه منتظر روزی بود که برای همیشه در خیال هایش باقی بماند و دیگر چشم هایش برای دیدن این زندگی نمور باز نشوند.
#vanarts