جالیسم[ژاله]


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


منِ درون و روزمرگی هام.
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_ZgwoZqp

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


خلاصه که انقد هوا بارونیه که کاش همتون اینجا بودین دور همی پتو پیچ میشستیم دم پنجره




باران میبارد[البته حوصله ندارم تا ان طرف اتاق برم و از صدای رعد و برق ویس گرفته و از باران تصویری تهیه کنم اما میبارد] این دوست داشتنی ترین اتفاقیست که میتواند بیفتد و وجودم را پر از شادی سازد.


بالاخره ب این جهنم بازگشتم






=) بهله دیگه


تنها ادمین اینجا منم


Yeah yeah


گاهی وقتها احساسی شبیه به اتصال یک نخ از این پهلو به آن پهلو را دارم؛ در این بین ناگهان این نخ کشیده میشود و هر دو سر نخ تیر میکشد


من_برگ ریزونای پاییز کی جلو پات نشسته
کوبین_بابام


شرایط دانشجویی


نصف امروز را به گوش دادن چهرازی و نصفه دیگر را به نوشتن سپری کردم، البته به جز آن کلی که هندزفری زده کنار مریم نشسته بودم و سرم را تکان میدادم.


تلفن همراهم از صبح روی 48% قفلی زده و استرس کم شدن شارژ و خاموش شدن تلفن اعصابم را نموده.
نمیدانم چرا دوستم در صدد فاصله گرفتن از من است و نمیدانم چرا در روابطم با دختر ها بیشتر دچار مشکلم و حکم یک سگ سیبیل را میان پسر ها دارم.
امروز دوتا از همکلاسی های دبیرستانم را دیدم که ترم یک همان رشته وامانده ای هستند که من میخوانم و متاسفانه یا خوشبختانه مجبور به گرفتن شماره شان شدم.
یکی از آنها از من خوشش نمی آید، این کاملا واضح است زیرا به طور مداوم از من فاصله میگیرد و به بهانه ای راه خود را دور میکند و البته دقیقا مثل روز اول دانشگاه رفتن خودم است. من هم دوست ندارم با آدم های جدید یا قدیمی که جدید میشوند زیاد ارتباط برقرار کنم.
آن یکی کمی بیش از حد پرچانه است به طوری که من در سخن گفتن کم می آورم و نمیدانم در پاسخ جملات چند صفحه ایش چه بگویم.
خلاصه که امروز تخمی بود


بگذارید از امروز بگویم


من اگه اعجوبه ریاضی بودم و تو چهارسالگی استاد شائولین میشدم و اتمُ میشکافتم این کارا مث اب خوردن میشد و همه این کاره میبودن بعد بابای من میومد میگفت بچه فلانیو نگاه کن بلده حشیش بکشه تو چی


دیروز ساعت ده صبح ناهارمو حاظر کردم چون فکر میکردم ساعت یکه.
امشب از ساعت شیش جا انداختم بخوابم چون فکر میکردم ساعت دوازده شبه.




شما فکر کن چشاشو بهم فشار میده و لپاش جمع میشه و از ته دل میخنده
حقیقتا واس این اتفاق میشه مرد


از لذت های زندگی میتوان به افتادن قطرات آب از موهای خیس روی گردن اشاره کرد.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

24

obunachilar
Kanal statistikasi