فرماندهان اصلی جنگ کداماند؟ (قسمت دوم)
اما مولفههای غیرمحسوس که از دستگاه محساباتی متجاوز خارج بودند، سرنوشت جنگ را به شیوهای دیگر رقم زدند: تصرف برقآسای خوزستان با مقاومت گسترده مردم با دستهای خالی روبرو شد و عراق به مدت یک سال در باتلاقی سخت گیر افتاد و پس از آن با عملیاتهای ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس تمامی سرزمینهای اشغالی آزاد شد و ارتش بعث عراق با تعداد باورنکردنی اسیر و کشته به درون خاک خود خزید.
در واقع سرنوشت جنگ ایران و عراق را باید در مولفههای فرامتنی جستجو کرد؛ خلق نوعی اتحاد ملی برای مقابله با دشمن خارجی، بازیابی توان نظامی ارتش، سازمانیابی و شکلگیری نیروی نظامی جدید و تعیینکننده (سپاه) و نهایتا مقاومت سراسری مردم در سطوح مختلف که همه اینها برخاسته از باورهای توحیدی، معنوی و ملی عمیق و ریشهدار بود موجب شد که بسیار متفاوت از پیشبینی جنگافروزان و حتی تحلیلگران مسائل نظامی، ایران دست بالا را در مقاطع مختلف جنگ پیدا کند و نهایتا بدون کم شدن حتی یک وجب از خاکش، جنگ را به پایان ببرد.
سرنوشت و روندی که این جنگ طی کرده است را، با توجه به تاثیرگذاری عمیق مولفههای درونی و نامحسوس آن که بر هیچکس پوشیده نیست، مطلقا نمیتوان حاصل صِرف مسائل نظامی و تصمیمگیریهای مرتبط با آن دانست. بلکه هوشمندی فرماندهان ارشد جنگ بر شناخت فضای جدید (معلول مولفههای ایمانی و انقلابی) و سپس تصمیمگیری بر مبنای آن بود.
با توضیحاتی که ذکر شد، دور از ذهن نیست که مجددا این نکته را یادآوری کنیم که فرماندهان لشکرها و یگانهایی که در پیشانی جبهه به جنگ میپرداختند، به دلیل اینکه بیشترین اثربخشی بر رزمندگان را داشتند، فرماندهانی فراتر از رده و ساختار نظامی خودشان محسوب میشوند و به تعبیر دیگر فرماندهان اصلی دوران دفاع مقدس هستند.
معمولا یک لشکر که از تیپها و گردانهای متعدد شناخته میشد، متشکل از تعداد زیادی رزمنده بود که در سطوح مختلف از مباحث پشتیبانی گرفته تا مسائل نظامی و شناسایی و ... همه تحت مدیریت فرمانده یگان بودند.
از سوی دیگر اگرچه تصمیم ابتدا در قرارگاههای بالادستی در ارتباط با اینکه چه زمانی و چه مکانی باید عملیات شود گرفته میشد. اما شناساییهای پیچیده و دشوار، تاکتیکهای رزمی، استراتژی حمله و تصرف و همچنین مسائل تثبیت مناطق همه از مواردی بود که فرماندهان پیشانی جنگ با آنها مواجه بودند و مدیریت میکردند. این اقدامات با نبوغی دستنیافتنی که هنوز موجب شگفتی است، به دست میآمد.
نکته دیگر در تاثیرگذاری این فرماندهان در روند کلی جنگ، میزان معنویت و تعمیق باورهایی بود که آنها با منش و سلوک خاصی که داشتند در جبههها بسط میدادند و سرنوشت جنگ نیز متاثر از همین فضا بود. سخن دقیق و عمیق سردار حسین علایی فرمانده نیروی دریایی در زمان جنگ، در رابطه با شهید مهدی باکری فرمانده سرافراز لشکر عاشورا، در همین رابطه است: «میجنگید؛ ولی کسی احساس نمیکرد دارد میجنگد. احساس میکرد او یک محیط معنوی برای دفاع درست کرده است».
نهایتاً نکته سومی که میتوان به این بحث اضافه کرد، میزان ارتباط و علاقهای است که نسلهای پس از جنگ خصوصا نسل سوم با این دسته از فرماندهان به ویژه فرماندهان شهید برقرار کردند. در واقع این ارتباط همچون رشته مستحکمی که جنس آن معجونی از عواطف و عقلانیت هست (یا باید باشد) سرنوشت فهم عمومی از دوران دفاع مقدس را استمرار میبخشد.
نسل فعلی فارغ از اینکه جزئیات نظامی جنگ چه بود و چگونه به آنها میرسیدند، دفاع را با یک سری نام که رفته رفته بدل به مفاهیمی فرانسلی و متعالی میشوند، «مقدس» میشناسد و احتمالا به نسلهای پس از خود معرفی میکند. این نامها عموما در دسته فرماندهان شهید لشکرها میگنجند که با مجموع دلایلی که ذکر شد، با یک زاویه دید؛ فرماندهان و شخصیتهای اصلی و اثرگذار جنگ به حساب میآیند.
تاریخ جنگ ما مشحون از عظمت فرماندهان شهیدی است که در این نوشتار نقبی به جایگاه آنها در جنگ زده شد؛ همانها که قابلیت این را دارند که بالاتر از دستها و دستهها به هویت اسلامی و ایرانی ما رنگ و بوی متعالی ببخشند و نقشی افزونتر از اقدامات شجاعانه و فکورانه خود در دوران جنگ را ایفاء کنند.
https://telegram.me/jangneveshte
اما مولفههای غیرمحسوس که از دستگاه محساباتی متجاوز خارج بودند، سرنوشت جنگ را به شیوهای دیگر رقم زدند: تصرف برقآسای خوزستان با مقاومت گسترده مردم با دستهای خالی روبرو شد و عراق به مدت یک سال در باتلاقی سخت گیر افتاد و پس از آن با عملیاتهای ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس تمامی سرزمینهای اشغالی آزاد شد و ارتش بعث عراق با تعداد باورنکردنی اسیر و کشته به درون خاک خود خزید.
در واقع سرنوشت جنگ ایران و عراق را باید در مولفههای فرامتنی جستجو کرد؛ خلق نوعی اتحاد ملی برای مقابله با دشمن خارجی، بازیابی توان نظامی ارتش، سازمانیابی و شکلگیری نیروی نظامی جدید و تعیینکننده (سپاه) و نهایتا مقاومت سراسری مردم در سطوح مختلف که همه اینها برخاسته از باورهای توحیدی، معنوی و ملی عمیق و ریشهدار بود موجب شد که بسیار متفاوت از پیشبینی جنگافروزان و حتی تحلیلگران مسائل نظامی، ایران دست بالا را در مقاطع مختلف جنگ پیدا کند و نهایتا بدون کم شدن حتی یک وجب از خاکش، جنگ را به پایان ببرد.
سرنوشت و روندی که این جنگ طی کرده است را، با توجه به تاثیرگذاری عمیق مولفههای درونی و نامحسوس آن که بر هیچکس پوشیده نیست، مطلقا نمیتوان حاصل صِرف مسائل نظامی و تصمیمگیریهای مرتبط با آن دانست. بلکه هوشمندی فرماندهان ارشد جنگ بر شناخت فضای جدید (معلول مولفههای ایمانی و انقلابی) و سپس تصمیمگیری بر مبنای آن بود.
با توضیحاتی که ذکر شد، دور از ذهن نیست که مجددا این نکته را یادآوری کنیم که فرماندهان لشکرها و یگانهایی که در پیشانی جبهه به جنگ میپرداختند، به دلیل اینکه بیشترین اثربخشی بر رزمندگان را داشتند، فرماندهانی فراتر از رده و ساختار نظامی خودشان محسوب میشوند و به تعبیر دیگر فرماندهان اصلی دوران دفاع مقدس هستند.
معمولا یک لشکر که از تیپها و گردانهای متعدد شناخته میشد، متشکل از تعداد زیادی رزمنده بود که در سطوح مختلف از مباحث پشتیبانی گرفته تا مسائل نظامی و شناسایی و ... همه تحت مدیریت فرمانده یگان بودند.
از سوی دیگر اگرچه تصمیم ابتدا در قرارگاههای بالادستی در ارتباط با اینکه چه زمانی و چه مکانی باید عملیات شود گرفته میشد. اما شناساییهای پیچیده و دشوار، تاکتیکهای رزمی، استراتژی حمله و تصرف و همچنین مسائل تثبیت مناطق همه از مواردی بود که فرماندهان پیشانی جنگ با آنها مواجه بودند و مدیریت میکردند. این اقدامات با نبوغی دستنیافتنی که هنوز موجب شگفتی است، به دست میآمد.
نکته دیگر در تاثیرگذاری این فرماندهان در روند کلی جنگ، میزان معنویت و تعمیق باورهایی بود که آنها با منش و سلوک خاصی که داشتند در جبههها بسط میدادند و سرنوشت جنگ نیز متاثر از همین فضا بود. سخن دقیق و عمیق سردار حسین علایی فرمانده نیروی دریایی در زمان جنگ، در رابطه با شهید مهدی باکری فرمانده سرافراز لشکر عاشورا، در همین رابطه است: «میجنگید؛ ولی کسی احساس نمیکرد دارد میجنگد. احساس میکرد او یک محیط معنوی برای دفاع درست کرده است».
نهایتاً نکته سومی که میتوان به این بحث اضافه کرد، میزان ارتباط و علاقهای است که نسلهای پس از جنگ خصوصا نسل سوم با این دسته از فرماندهان به ویژه فرماندهان شهید برقرار کردند. در واقع این ارتباط همچون رشته مستحکمی که جنس آن معجونی از عواطف و عقلانیت هست (یا باید باشد) سرنوشت فهم عمومی از دوران دفاع مقدس را استمرار میبخشد.
نسل فعلی فارغ از اینکه جزئیات نظامی جنگ چه بود و چگونه به آنها میرسیدند، دفاع را با یک سری نام که رفته رفته بدل به مفاهیمی فرانسلی و متعالی میشوند، «مقدس» میشناسد و احتمالا به نسلهای پس از خود معرفی میکند. این نامها عموما در دسته فرماندهان شهید لشکرها میگنجند که با مجموع دلایلی که ذکر شد، با یک زاویه دید؛ فرماندهان و شخصیتهای اصلی و اثرگذار جنگ به حساب میآیند.
تاریخ جنگ ما مشحون از عظمت فرماندهان شهیدی است که در این نوشتار نقبی به جایگاه آنها در جنگ زده شد؛ همانها که قابلیت این را دارند که بالاتر از دستها و دستهها به هویت اسلامی و ایرانی ما رنگ و بوی متعالی ببخشند و نقشی افزونتر از اقدامات شجاعانه و فکورانه خود در دوران جنگ را ایفاء کنند.
https://telegram.me/jangneveshte