اینگونه ناوک انداز به من نگاه نینداز
دل من طاقت زیبایی نگاه تورا ندارد
دلبرم سکوت نکن؛ سخنی بگو ، حرفی بزن ، که من تشنه شنیدن آن صدایم ...
برای شنیدن صدایت تمام گوش هارا قرض کرده ام
مرا صدا بزن
اسمم را بگو که آن را فراموش کرده ام
حداقل آن شکوفه های گیلاس را باز کن و دوباره از من گله کن...
این دل حتی برای شنیدن گله هایت هم تنگ است...
خورشید من ، یک جا ننشین قدم در خانه بگذار که من محتاج شنیدن صدای پای تو در اتاق های این خانه ویرانه ام...
بیا و دوباره کلید قلبت را به من بده
بیا و دوباره با این دل مدارا کن
بیا و بمان
بیا و نرو
از میان قاب عکس بیرون بیا و مانند عکست برای نخستین بار به من لبخندی بزن
که دنیایم محتاج به زیباییست...
دل من طاقت زیبایی نگاه تورا ندارد
دلبرم سکوت نکن؛ سخنی بگو ، حرفی بزن ، که من تشنه شنیدن آن صدایم ...
برای شنیدن صدایت تمام گوش هارا قرض کرده ام
مرا صدا بزن
اسمم را بگو که آن را فراموش کرده ام
حداقل آن شکوفه های گیلاس را باز کن و دوباره از من گله کن...
این دل حتی برای شنیدن گله هایت هم تنگ است...
خورشید من ، یک جا ننشین قدم در خانه بگذار که من محتاج شنیدن صدای پای تو در اتاق های این خانه ویرانه ام...
بیا و دوباره کلید قلبت را به من بده
بیا و دوباره با این دل مدارا کن
بیا و بمان
بیا و نرو
از میان قاب عکس بیرون بیا و مانند عکست برای نخستین بار به من لبخندی بزن
که دنیایم محتاج به زیباییست...