به دیوار تکیه داده بودم و به زن هایی که هر کدام سرگرم رقص با همراهشان بودند نگاه میکردم.
چرا فقط من در آنجا تنها بودم؟همه خوشحال و خندان بودند ولی فقط من غمگین بودم.
مردی با قد بلند و موهای بلوند به سمتم آمد و تعظیم کرد و دستش را جلویم آورد.
+دوشیزه زیبا.. افتخار رقص با شمارو دارم؟!
تعجب کردم..
-با من هستید جناب؟
+بله شما.
سرم را تکان دادم و در حالی که دو دل بودم دستم را در دستانش گذاشتم و به جای مخصوص رقص رفتیم..
یکی از دست هایم روی شانهاش بود و دیگری در دستش..او هم دستش را دور کمر حلقه کرده بود.
+اجازه این رو دارم که اسمتون رو بپرسم دوشیزه؟
به چشمهای آبیش خیره شدم.. فاصلهی صورت هایمان زیاد نبود.
-بله...اِمی.
+خوشبختم..کوچک شما ، جَک هستم..
ساعتها گذشته بود و ما همچنان در حال گفتگو بودیم..بعد از رقص من را به بالکن دعوت کرد و در آنجا شانه به شانهی یکدیگر به ماه خیره شدیم..دیر وقت شده بود ، به اجبار از او خداحافظی کردم و به خانه آمدم.
اما اگر این تقدیر دست قلبم بود ، سالها در آن سالن کنارش میرقصیدم و به ماه خیره میشدم.
#iam_jd
چرا فقط من در آنجا تنها بودم؟همه خوشحال و خندان بودند ولی فقط من غمگین بودم.
مردی با قد بلند و موهای بلوند به سمتم آمد و تعظیم کرد و دستش را جلویم آورد.
+دوشیزه زیبا.. افتخار رقص با شمارو دارم؟!
تعجب کردم..
-با من هستید جناب؟
+بله شما.
سرم را تکان دادم و در حالی که دو دل بودم دستم را در دستانش گذاشتم و به جای مخصوص رقص رفتیم..
یکی از دست هایم روی شانهاش بود و دیگری در دستش..او هم دستش را دور کمر حلقه کرده بود.
+اجازه این رو دارم که اسمتون رو بپرسم دوشیزه؟
به چشمهای آبیش خیره شدم.. فاصلهی صورت هایمان زیاد نبود.
-بله...اِمی.
+خوشبختم..کوچک شما ، جَک هستم..
ساعتها گذشته بود و ما همچنان در حال گفتگو بودیم..بعد از رقص من را به بالکن دعوت کرد و در آنجا شانه به شانهی یکدیگر به ماه خیره شدیم..دیر وقت شده بود ، به اجبار از او خداحافظی کردم و به خانه آمدم.
اما اگر این تقدیر دست قلبم بود ، سالها در آن سالن کنارش میرقصیدم و به ماه خیره میشدم.
#iam_jd