𝙹𝙾𝙻𝙸𝙰

دست نزنید

هانا ماله منه

نه پنج تا

این شد چارتا😔

ریدم

https://t.me/c/1719222821/1326
شت😂😂

راه هم میره

اَدَ دَدَ میکنه نصفه نیمه حرف میزنه تو پوشکش میرینه

این با من کصپدری داره حالا ببین کی گفتم

دیدین گفتم پیممو پاک میکنه

با ادب بودن ازت میپاچه

بزار با ادب باشم کصپدر

کیرم دهنت

داستان
کلاسش تمام شد
درحالی از حیاط دانشگاه میگذشت و با دوستانش حرف میزد و می‌خندید سمت خروجی دانشگاه می‌رفت
درحال حرف زدن بود که دختری توجهش را جلب کرد
دختر خیره به لیلی نگاه میکرد
لیلی حس خوبی به دختر نداشت ولی از نظرش بیش از حد زیبا بود
دختر سمت لیلی آمد
لیلی با تعجب به دختر نگاه کرد و در ذهن گفت
_این چرا داره میاد سمت من
دختر به لیلی رسید و لبخندی زد
+سلام اسمت و میتونم بدونم
لیلی مکثی کرد
_ لیلی رز ولی دوستام لیلی صدام میکنن
دختر سرش را تکان داد
+من از طرف مامانت اومدم گفت که بیام دنبالت بریم جنگل
لیلی مشکوک به دختر نگاه کرد
_جنگل ؟چرا بریم جنگل؟
دختر آرام خندید
+خانوادت اونجان یجور پیک نیکه
لیلی متفکر سرش را تکان داد
_پس چرا به خودم چیزی نگفتن
دختر شانه هایش را بالا انداخت
+شاید یادشون نبود بیخیال حالا بیا بریم منتظرن
لیلی سرش را تکان داد و با دختر از دانشگاه خارج شد و بعده کلی راه رفتن به جنگل رسیدند و وارد شدند
همون طور که به وسطای جنگل نزدیک میشدن
لیلی به اطراف نگاه میکرد
_میدونی کجان؟
دختر لبخندی زد
+اره نزدیکیم
لیلی مشکوک و با دلهره به دختر نگاه کرد
از نظرش یچیزی این وسط مشکل داشت ولی نمیدونست چی
به وسط جنگل که رسیدند دختر وایساد
لیلی با چشم های ریز شده به اطراف نگاه کرد
_کوشن پس
ناگهان دختر به هیولایی تبدیل شد
لیلی شوکه و ترسیده چشم هایش را تند باز و بسته کرد
_دارم خواب میبینم
هیولا به سمت لیلی هجوم برد
لیلی جیغی زد و فرار کرد
همینطور دوید و با کم آوردن نفس پشت درختی قایم شد
درحالی که سعی میکرد درست نفس بکشد و آرام شود سرش را کج کرد و از گوشه ی درخت پشت سرش را نگاه کرد ولی چیزی ندید
سرش را که برگرداند با هیولا روبرو شد
دیگر توان فرار کردن نداشت
هیولا به سراغ لیلی رفت و جیغ های لیلی رز در جنگل می‌پیچید

ریذم

سه بار شد😂😔