به نام خدا
عنکبوت زمانه تا چه تنید/علیرضا کفایی
زمانه ستم نمی کند، اساساً زمانه ای نیست الا مجازی که از گردش حال و احوال و روزگار رفته بر آدمیان نقش می بندد و واقعیت زندگی و بعدتر هم تاریخ می شود، گرد ستمها در خوانش تاریخ دور و نزدیک بر پیکر رنجور آدمی نمایان است، در این دشواری زندگانی چنان ستم گستره یافته که صف بر صف از پوشک تا روغن، از گوجه تا بودجه و..... این مثلاً اشرف مخلوقات را آنچنان در حضیض حیوانیت انداخته که اول مفلوکات عالم شده است.
زمانه ستم نمی کند، ستم بر انسان و بر زمانه ای می رود و تاریخ میشود که مردمی با همه ثروت در فقر و فاقه، دست و پا می زنند و در این روزگار تلخ؛ آنان را به صبوری می خوانند، اثر این همه تلخی و ناکامی و فلاکت و حسرت در جان آدمی باقی می ماند، این دین که تبلیغ می کنند کفر است و یوم الحسره همین دیروز و امروز و فرداست، آیا مگر آن لطیفه که "شاید ما جایی دیگر مرده ایم و اینجا جهنم است" درست باشد که در این دوزخی که خون آشامان بپا کرده اند آتش به جان و خانمان در افتاده و در حرمان و تنگدستی و زوال اخلاق و ادب و برباد دادن هنر و تمدن و فرهنگ و همه سرمایه های مادی و معنوی میسوزیم و می سازیم! یا که نمی سازیم و هر دم می میریم و باز از نو پوست و استخوانی و باز می میریم و می میریم؛ زمانه را بدهکار نکنیم، هیچکس و هیچ چیز تقصیری ندارد الا خود آدمی، همین مردم که به صف راضی اند و از زمانه خود قفسی ساخته اند و از خود جز قبس و پاره آتش و اخگری و هیزمی شده اند آتش گرفته و چون آب زنندش ذغالی را می مانند و حکایت روز روشن این پابرهنگان که قرار بود سروران باشند به سیاهی همین ذغال شده است و چون "فی جیدها حبل من مسد" خسران و هلاکت و بطلان نصیب شده است.
هیچ توضیح و تفسیر و تحلیلی نمی خواهد، ستم میشود که این روزگار نامراد میشود، آدمی اگر می خواهد از این سیه روزی و جهنم در گریزد فقط خود او فاعل و عامل است و بس؛ تا به این وضع راضی است جهنم را اختیار کرده و اگر به حق از حریم انسانی خویش و حقوق خویش صیانت کند و ایستادگی نماید به رستگاری میرسد، باید این غبار غم را زدود و اجازه نداد که تار فقر بر زندگی تنیده شود و آخرالامر هم به تقدیر و قسمت و بخت و اقبال توجیه کرد و زمانه را مقصر دانست که اگر چنین است باید بی هیچ کنشی و واکنشی دست بر دست نهاد تا خناسان؛ خباثت و خیانت کنند و به گردن زمانه مجاز انداخت، اگر گریبان خو را نگیریم و به این سکوت جهنمی و این هراس و این امید بی سرانجام و واهی راضی شویم باید همچنان منتظر ماند و روزگارانی دیگر باز بگوییم " باز عنکوبت زمانه چه تنید"
قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادراک است
صفای چشمه ی روشن نگاه دار ای دل
اگر چه از همه سو تند باد خاشاک است
دل حزینم ازین ناله ی نهفته گرفت
بیا که وقت صفیری ز پرده ی راک است
----
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست
@kafaeealirezaa
عنکبوت زمانه تا چه تنید/علیرضا کفایی
زمانه ستم نمی کند، اساساً زمانه ای نیست الا مجازی که از گردش حال و احوال و روزگار رفته بر آدمیان نقش می بندد و واقعیت زندگی و بعدتر هم تاریخ می شود، گرد ستمها در خوانش تاریخ دور و نزدیک بر پیکر رنجور آدمی نمایان است، در این دشواری زندگانی چنان ستم گستره یافته که صف بر صف از پوشک تا روغن، از گوجه تا بودجه و..... این مثلاً اشرف مخلوقات را آنچنان در حضیض حیوانیت انداخته که اول مفلوکات عالم شده است.
زمانه ستم نمی کند، ستم بر انسان و بر زمانه ای می رود و تاریخ میشود که مردمی با همه ثروت در فقر و فاقه، دست و پا می زنند و در این روزگار تلخ؛ آنان را به صبوری می خوانند، اثر این همه تلخی و ناکامی و فلاکت و حسرت در جان آدمی باقی می ماند، این دین که تبلیغ می کنند کفر است و یوم الحسره همین دیروز و امروز و فرداست، آیا مگر آن لطیفه که "شاید ما جایی دیگر مرده ایم و اینجا جهنم است" درست باشد که در این دوزخی که خون آشامان بپا کرده اند آتش به جان و خانمان در افتاده و در حرمان و تنگدستی و زوال اخلاق و ادب و برباد دادن هنر و تمدن و فرهنگ و همه سرمایه های مادی و معنوی میسوزیم و می سازیم! یا که نمی سازیم و هر دم می میریم و باز از نو پوست و استخوانی و باز می میریم و می میریم؛ زمانه را بدهکار نکنیم، هیچکس و هیچ چیز تقصیری ندارد الا خود آدمی، همین مردم که به صف راضی اند و از زمانه خود قفسی ساخته اند و از خود جز قبس و پاره آتش و اخگری و هیزمی شده اند آتش گرفته و چون آب زنندش ذغالی را می مانند و حکایت روز روشن این پابرهنگان که قرار بود سروران باشند به سیاهی همین ذغال شده است و چون "فی جیدها حبل من مسد" خسران و هلاکت و بطلان نصیب شده است.
هیچ توضیح و تفسیر و تحلیلی نمی خواهد، ستم میشود که این روزگار نامراد میشود، آدمی اگر می خواهد از این سیه روزی و جهنم در گریزد فقط خود او فاعل و عامل است و بس؛ تا به این وضع راضی است جهنم را اختیار کرده و اگر به حق از حریم انسانی خویش و حقوق خویش صیانت کند و ایستادگی نماید به رستگاری میرسد، باید این غبار غم را زدود و اجازه نداد که تار فقر بر زندگی تنیده شود و آخرالامر هم به تقدیر و قسمت و بخت و اقبال توجیه کرد و زمانه را مقصر دانست که اگر چنین است باید بی هیچ کنشی و واکنشی دست بر دست نهاد تا خناسان؛ خباثت و خیانت کنند و به گردن زمانه مجاز انداخت، اگر گریبان خو را نگیریم و به این سکوت جهنمی و این هراس و این امید بی سرانجام و واهی راضی شویم باید همچنان منتظر ماند و روزگارانی دیگر باز بگوییم " باز عنکوبت زمانه چه تنید"
قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادراک است
صفای چشمه ی روشن نگاه دار ای دل
اگر چه از همه سو تند باد خاشاک است
دل حزینم ازین ناله ی نهفته گرفت
بیا که وقت صفیری ز پرده ی راک است
----
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست
@kafaeealirezaa