یادداشتهای یدالله کریمیپور dan repost
@karimipour_k
قوم «فاشیست فارس» کجایند؟
سالهای پایانی دههی 70 (ه.خ ) بود و بحثهای قومیتی در دانشگاهها در اوج؛ رهبر آغاز این گونه گفتگوها در کلاسم یک هموطن آذری بود. روزی در میانههای درس جغرافیای سیاسی ایران از جای برخاست و بیواهمه در خطابهای رسا و آتشین گفت: فارسهای فاشیست، همهی اقوام از ترک و کرد و تات و بلوچ و گیلک و مازنی و باصری و شاهسون و تپور و لر و لک و افشار و بویراحمدی و گرجی و قزاق و کرمانج و تالشی و قشقایی وبیات و عرب و آسوری و... را از حقوق خود محروم کردهاند. آنها ستم مضاعفی را بر خلقهای ایران روا میدارند، وقس علیهذا. ایشان شاگرد اول کلاس بود و پر مایه و هم اکنون نیز استادی شهره است. القصه، آن روز به هر روی کلاس پایان یافت و قرارامتحان نیمسال در هفتهی بعدی با دانشجویان بسته شد.
هفتهی بعد، نقشه استانی گنگی از ایران به دانشجویان دادم تا پراکنش جغرافیایی گروههای نامبرده ایران را نشان دهند. در هفتهی پس از آن که برگهها و امتیازات را دادم، تنها کسی که امتیاز کامل آورده بود، همان همشهری آذری بود. رو به او کردم و گفتم: ولی موقعیت فارسها رو مشخص نکرده بودی؟ بیدرنگ پاسخ داد: بقیهی جاهای خالی فارسند. گفتم: تو جایی رو خالی نذاشتهای. استان فارس را هم که دادی به قشقاییها و خمسه و اینانلو و بهارلو و...گفت: پس چرا نمرهی کامل گرفتم؟ گفتم: خب به این دلیل که همه را درست نشان داده ای و چیزی از قلم نیفتاده است.
همه هاج و واج به من و پارادوکسی که در سخنم بود خیره ماندند. همهی کلاس غرق در سکوت بود. پس از اندکی تامل رو به دانشجویان کردم و گفتم:
در همهی ایران، پدیده و موجودی موهوم به نام «قوم فارس» نداریم. اگر جز این بود نشانم میدادید. در واقع، ایران همواره سرزمینی چند ده و بل چند صد گروهی (قومی) بوده است. بنگرید به کتیبهی مشهور خشایار شاه، که گفت: منم شاه شاهان، شاه سی کشور، شاه کشوری که اسبان و مردان خوب دارد.واژه شاهنشاه نیز، به معنای شاه شاهان، هم به این معنا بوده که هر گروهی از ایرانیان، جدا و در عین حال در پیوند با همدیگر مدیریت میشدند. ناگفته نماند که در درازای تاریخ این مرز و بوم، بیشتر گروههای سیاسی که شما از آن به قوم یاد می کنید، در ستم بر«یکدیگر» شراکت داشتهاند.
در واقع ایران مانند بیشتر کشورهای کنونی جهان، سرزمینی بوده که گروههای گوناگون را با فرهنگهای متفاوت در خود جای داده و حاصل جمع آنان شده ایرانی و فرهنگ و هویت ایرانی. اگرهم ستمی قومی گسترده و کلانی بوده (که قابل اثبات نیست)، برگرفته از حکومت و طبیعت استبدادزده بوده است، ونه ستم قومی. مگر تا پیش از پهلوی اول حکومت در ایران فدرال (شاهی یا خان خانی یا فئودالیته) نبود؟ و هر منطقه خود را اداره نمیکرد؟ پس سخن از ستم تاریخی قومی چه معنایی میدهد؟
به گمانم تا جایی که به ساختار حکومت و همچنین دولت در ایران بر میگردد، دستکم سه گونه ستم غیر قابل تردید و از آفتاب روشنتر بوده است :
1- ستم مرکز- پیرامون؛
2- ستم مذهبی. یعنی اقلیت انگاشتن غیر شیعان؛
3- ستم جنسیتی
باشد تا بعد.
نقد شما، اگر در راستای قوانین کشور باشد، عینا منعکس می شود.
Address: @karimipour_k
ID: @karimi_pour
قوم «فاشیست فارس» کجایند؟
سالهای پایانی دههی 70 (ه.خ ) بود و بحثهای قومیتی در دانشگاهها در اوج؛ رهبر آغاز این گونه گفتگوها در کلاسم یک هموطن آذری بود. روزی در میانههای درس جغرافیای سیاسی ایران از جای برخاست و بیواهمه در خطابهای رسا و آتشین گفت: فارسهای فاشیست، همهی اقوام از ترک و کرد و تات و بلوچ و گیلک و مازنی و باصری و شاهسون و تپور و لر و لک و افشار و بویراحمدی و گرجی و قزاق و کرمانج و تالشی و قشقایی وبیات و عرب و آسوری و... را از حقوق خود محروم کردهاند. آنها ستم مضاعفی را بر خلقهای ایران روا میدارند، وقس علیهذا. ایشان شاگرد اول کلاس بود و پر مایه و هم اکنون نیز استادی شهره است. القصه، آن روز به هر روی کلاس پایان یافت و قرارامتحان نیمسال در هفتهی بعدی با دانشجویان بسته شد.
هفتهی بعد، نقشه استانی گنگی از ایران به دانشجویان دادم تا پراکنش جغرافیایی گروههای نامبرده ایران را نشان دهند. در هفتهی پس از آن که برگهها و امتیازات را دادم، تنها کسی که امتیاز کامل آورده بود، همان همشهری آذری بود. رو به او کردم و گفتم: ولی موقعیت فارسها رو مشخص نکرده بودی؟ بیدرنگ پاسخ داد: بقیهی جاهای خالی فارسند. گفتم: تو جایی رو خالی نذاشتهای. استان فارس را هم که دادی به قشقاییها و خمسه و اینانلو و بهارلو و...گفت: پس چرا نمرهی کامل گرفتم؟ گفتم: خب به این دلیل که همه را درست نشان داده ای و چیزی از قلم نیفتاده است.
همه هاج و واج به من و پارادوکسی که در سخنم بود خیره ماندند. همهی کلاس غرق در سکوت بود. پس از اندکی تامل رو به دانشجویان کردم و گفتم:
در همهی ایران، پدیده و موجودی موهوم به نام «قوم فارس» نداریم. اگر جز این بود نشانم میدادید. در واقع، ایران همواره سرزمینی چند ده و بل چند صد گروهی (قومی) بوده است. بنگرید به کتیبهی مشهور خشایار شاه، که گفت: منم شاه شاهان، شاه سی کشور، شاه کشوری که اسبان و مردان خوب دارد.واژه شاهنشاه نیز، به معنای شاه شاهان، هم به این معنا بوده که هر گروهی از ایرانیان، جدا و در عین حال در پیوند با همدیگر مدیریت میشدند. ناگفته نماند که در درازای تاریخ این مرز و بوم، بیشتر گروههای سیاسی که شما از آن به قوم یاد می کنید، در ستم بر«یکدیگر» شراکت داشتهاند.
در واقع ایران مانند بیشتر کشورهای کنونی جهان، سرزمینی بوده که گروههای گوناگون را با فرهنگهای متفاوت در خود جای داده و حاصل جمع آنان شده ایرانی و فرهنگ و هویت ایرانی. اگرهم ستمی قومی گسترده و کلانی بوده (که قابل اثبات نیست)، برگرفته از حکومت و طبیعت استبدادزده بوده است، ونه ستم قومی. مگر تا پیش از پهلوی اول حکومت در ایران فدرال (شاهی یا خان خانی یا فئودالیته) نبود؟ و هر منطقه خود را اداره نمیکرد؟ پس سخن از ستم تاریخی قومی چه معنایی میدهد؟
به گمانم تا جایی که به ساختار حکومت و همچنین دولت در ایران بر میگردد، دستکم سه گونه ستم غیر قابل تردید و از آفتاب روشنتر بوده است :
1- ستم مرکز- پیرامون؛
2- ستم مذهبی. یعنی اقلیت انگاشتن غیر شیعان؛
3- ستم جنسیتی
باشد تا بعد.
نقد شما، اگر در راستای قوانین کشور باشد، عینا منعکس می شود.
Address: @karimipour_k
ID: @karimi_pour