پیوند
@karimipour_k
✅هنگامی که دیروز شعار برخی از جوانان در استادیوم تبریز علیه ایران را دیدم و سپس بیانیه ی قدردانی امام جمعه شهر را، ونیزهفته ی پیش توهین زشت به آذری ها را در استادیم آزادی مشاهده کردم، فهمیدم که اگر در همه ی این 40 سال، یک جا دشمنان این مرز و بوم تیرشان به هدف نزدیک شده باشد، همین جا است.
✅نمیدانم تا کنون «قلمه» زدن را تجربه کرده و یا دستکم دیده اید؟ آن جا که باغبان در پوست درخت چاکی زده و قلمه را درآن جای می دهد و سپس آن را می بندد. قلمه از شیره ی جان درخت می نوشد و آرام آرام ، به شاخه ای نورس و سپس تنومند تبدیل می گردد. شاخه و درخت، فصل ها و سال ها باهم می زیند و یکی و یکپارچه می شوند و دیگر امکان جدا کردنشان ناممکن است. چون به هم «پیوند» خورده اند.
✅داستان ایران نیز داستان درختی سرتاسر پیوندی است. از هزاران سال پیش ،گوشه گوشه ی این سرزمین و مردمانش در پیوند با یکدیگر، درخت تناور و ریشه دار و رنگارنگ ایران را بوجود آورده اند؛ و امروز این کمال ناجوانمردی است که وقتی درختمان دچار آفت ها شده و بیمار است، رهایش کنیم و شته ها را برای کشیدن آخرین رمق هایش به حال خود بگذاریم. یادمان نرود، او شیره ی جانش را به ما بخشده و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخشی از این پیوندیم. دیشب با تفالی به حضرتش، پاسخی جانانه از او گرفتم:
هرگزم نقش«تو» از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت «پیوند»
تا ابد سر نکشد، و از سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت، بر دل مسکین من است
برود از دل من، وز دل من«آن» نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
✅ ولی به عنوان مجتهدی در ژئو پولیتیک، کمترین گمانی ندارم که «پیوند» ایرانیان آن چنان ستُرگ و ستوار و ریشه دار است، که هیچ تندبادی را یارای آن نیست، که ساقه و شاخه ها و شاخک هایش را از هم بگسلد.
address:@karimipour_k
id:@karimi_pour
@karimipour_k
✅هنگامی که دیروز شعار برخی از جوانان در استادیوم تبریز علیه ایران را دیدم و سپس بیانیه ی قدردانی امام جمعه شهر را، ونیزهفته ی پیش توهین زشت به آذری ها را در استادیم آزادی مشاهده کردم، فهمیدم که اگر در همه ی این 40 سال، یک جا دشمنان این مرز و بوم تیرشان به هدف نزدیک شده باشد، همین جا است.
✅نمیدانم تا کنون «قلمه» زدن را تجربه کرده و یا دستکم دیده اید؟ آن جا که باغبان در پوست درخت چاکی زده و قلمه را درآن جای می دهد و سپس آن را می بندد. قلمه از شیره ی جان درخت می نوشد و آرام آرام ، به شاخه ای نورس و سپس تنومند تبدیل می گردد. شاخه و درخت، فصل ها و سال ها باهم می زیند و یکی و یکپارچه می شوند و دیگر امکان جدا کردنشان ناممکن است. چون به هم «پیوند» خورده اند.
✅داستان ایران نیز داستان درختی سرتاسر پیوندی است. از هزاران سال پیش ،گوشه گوشه ی این سرزمین و مردمانش در پیوند با یکدیگر، درخت تناور و ریشه دار و رنگارنگ ایران را بوجود آورده اند؛ و امروز این کمال ناجوانمردی است که وقتی درختمان دچار آفت ها شده و بیمار است، رهایش کنیم و شته ها را برای کشیدن آخرین رمق هایش به حال خود بگذاریم. یادمان نرود، او شیره ی جانش را به ما بخشده و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخشی از این پیوندیم. دیشب با تفالی به حضرتش، پاسخی جانانه از او گرفتم:
هرگزم نقش«تو» از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت «پیوند»
تا ابد سر نکشد، و از سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت، بر دل مسکین من است
برود از دل من، وز دل من«آن» نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
✅ ولی به عنوان مجتهدی در ژئو پولیتیک، کمترین گمانی ندارم که «پیوند» ایرانیان آن چنان ستُرگ و ستوار و ریشه دار است، که هیچ تندبادی را یارای آن نیست، که ساقه و شاخه ها و شاخک هایش را از هم بگسلد.
address:@karimipour_k
id:@karimi_pour