#حاجیمون
چهار ماه بعد دیدم برام دایرکت اومده از طرف خودش و فالو ریکوئست هم فرستاده؛شاید باور نکنید ولی با اینکه هیچوقت ندیده بودمش و حتی اسمش رو هم نشنیده بودم ولی از وقتی اون دعوا بینمون پیش اومد یه حسی همش من رو وادار میکرد برم پیجش رو چک کنم یا پروفایلای تلگرامش رو چک کنم
حس عجیبی بود!
اونم برای منی که کلا با پسر جماعت کاری نداشتم.
وقتی دیدم با فکر کردنم تونستم اونو جذب کنم خیلی کیف کردم و به خودم آفرین گفتم
با یه حالت تدافعی جوابش رو دادم یادمه هی خودمو کلافه نشون میدادم که مثلا حوصله صحبت باهاش رو ندارم!
اون شب خیلی حرف زدیم همشونم حرفای الکی بودن و هیچ ربطی به خودمون نداشتن و من بعد اتمام حرفامون همهی چتای خودمو پاک کردم تو دایرکت خودمم دلیلشو نمیدونم😕
تا اینکه یه روز گفت ادمین برای چنلم نیاز دارم،منم از همهجا بیخبر شمارم رو براش فرستادم و همهچی از جایی شروع شد ما اومدیم تو تلگرام.
هر روز مثل روز قبل ما بحث و دعوا میکردیم اون موقع ما اصلا دوست و اینجور چیزا نبودیم واقعا بدون عنوان و خیلی عادی حرف میزدیم..
چهار ماه بعد دیدم برام دایرکت اومده از طرف خودش و فالو ریکوئست هم فرستاده؛شاید باور نکنید ولی با اینکه هیچوقت ندیده بودمش و حتی اسمش رو هم نشنیده بودم ولی از وقتی اون دعوا بینمون پیش اومد یه حسی همش من رو وادار میکرد برم پیجش رو چک کنم یا پروفایلای تلگرامش رو چک کنم
حس عجیبی بود!
اونم برای منی که کلا با پسر جماعت کاری نداشتم.
وقتی دیدم با فکر کردنم تونستم اونو جذب کنم خیلی کیف کردم و به خودم آفرین گفتم
با یه حالت تدافعی جوابش رو دادم یادمه هی خودمو کلافه نشون میدادم که مثلا حوصله صحبت باهاش رو ندارم!
اون شب خیلی حرف زدیم همشونم حرفای الکی بودن و هیچ ربطی به خودمون نداشتن و من بعد اتمام حرفامون همهی چتای خودمو پاک کردم تو دایرکت خودمم دلیلشو نمیدونم😕
تا اینکه یه روز گفت ادمین برای چنلم نیاز دارم،منم از همهجا بیخبر شمارم رو براش فرستادم و همهچی از جایی شروع شد ما اومدیم تو تلگرام.
هر روز مثل روز قبل ما بحث و دعوا میکردیم اون موقع ما اصلا دوست و اینجور چیزا نبودیم واقعا بدون عنوان و خیلی عادی حرف میزدیم..