پرسش :
شما چند بار به تسليم شدن اشاره كردهايد. من اين ايده را نميپسندم زيرا نوعي جبر به نظر ميآيد. اگر ما هميشه همه چيز را به همان شكلي كه هستند بپذيريم، ديگر هيچ تلاشي براي بهبود آنها انجام نميدهيم. آنچه كه به نظر من ميرسد، اين است كه پيشرفت چه در زندگي شخصي و چه در ابعاد كلي به معناي عدم پذيرش محدوديتهاي حاضر و تلاش به رد شدن از آنها و خلق چيزي بهتر است. اگر اين كار را انجام نداده بوديم، هنوز هم در غار زندگي ميكرديم. چگونه ميتوانيد تسليم را با مسائل متغير و پيشرفت در امور تطابق دهيد؟
پاسخ :
براي بعضي افراد، تسليم ممكن است معناي ضمني منفياي داشته باشد و دلالت بر نقص، كم آوردن، عدم موفقيت در پيروزي بر چالشهاي زندگي، انفعال و ... داشته باشد. اما تسليم حقيقي چيزي كاملاً متفاوت است .
تسليم واقعي به معناي رها كردن خود در هر شرايطي نيست. در اين وضعيت قرار نيست شما هيچ كاري انجام ندهيد. اين امر همچنين به معناي توقف برنامهريزي يا آغاز عملكردهاي مثبت نيز نميباشد . تسليم خردي بسيار ساده اما در عين حال عميق است و به معناي اطاعت و رام شدن در برابر جريان زندگي ميباشد نه مخالفت با آن. تنها جايي كه ميتوان اين جريان زندگي را تجربه كرد، حال است. در نتيجه به آن تسليم شويد و لحظهي حال را بي قيد و شرط و بدون هيچ محافظهكاري بپذيريد.
تسليم به معناي رها كردن مقاومت دروني به آنچه كه هست ميباشد. مقاومت دروني نيز همان نه گفتن به لحظه است، كه خود ناشي از قضاوتهاي ذهني و حالات منفي احساسي ميباشد. اين مقاومت مخصوصاً زماني آشكار ميشود كه امور روند مناسبي ندارند و در واقع بين نيازها يا انتظارات وسواسگونهي ذهن و آنچه كه هست، شكافي ايجاد شده است. اين شكاف درد است. اگر از سنتان به اندازهي كافي گذشته باشد، ميدانيد كه امور اغلب مواقع نادرست از آب در ميآيند. اين دقيقاً همان زماني است كه اگر ميخواهيد درد و اندوه را از زندگي خود بيرون برانيد، بايد تسليم شدن را تمرين كنيد.
پذيرش آنچه كه هست، به سرعت شما را از هويت ذهنيتان رها ميكند و در نتيجه دوباره به هستي متصل ميسازد. مقاومت همان ذهنيت است . تسليم شدن پديدهاي كاملاً دروني است و به اين معنا نيست كه شما در ظاهر نميتوانيد براي تغيير شرايط كاري انجام دهيد يا تصميمي اتخاذ كنيد . در واقع اين موقعيت كلياي نيست كه وقتي تسليم ميشويد بايد آن را بپذيريد بلكه فقط قسمت كوچكي از آن محسوب ميشود كه حال نام دارد .
به طور مثال اگر جايي در گل گير افتادهايد به خود نميگوييد: "خب من به در گل ماندن تسليم مي .شوم " اين آن چيزي نيست كه ما از آن سخن ميگوييم. نيازي نيست شما موقعيتهاي ناخوشايند و ناراحتكنندهي زندگي را بپذيريد، همچنين نيازي نيست خود را فريب بدهيد و به خود بگوييد در گل بودن هيچ مشكلي نيست و همه چيز روبراه است . نه. شما كاملاً ادراك داريد كه ميخواهيد از اين وضعيت بيرون بياييد. وقتي توجهتان را بدون برچسبگذاري ذهني به حال معطوف كنيد، ديگر حال را قضاوت نميكنيد. در نتيجه ديگر مقاومت و احساسات منفي در مورد آن وجود ندارد. شما هستي اين لحظه را ميپذيريد. سپس عملكرد مناسبي انجام ميدهيد و تمام تلاشتان را ميكنيد تا از گل بيرون بياييد. اين چيزي است كه من از آن به عنوان عملكرد مثبت ياد ميكنم كه بسيار كارآمدتر و مؤثرتر از عملكردهاي منفي است.
#اکهارت تله
@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺
شما چند بار به تسليم شدن اشاره كردهايد. من اين ايده را نميپسندم زيرا نوعي جبر به نظر ميآيد. اگر ما هميشه همه چيز را به همان شكلي كه هستند بپذيريم، ديگر هيچ تلاشي براي بهبود آنها انجام نميدهيم. آنچه كه به نظر من ميرسد، اين است كه پيشرفت چه در زندگي شخصي و چه در ابعاد كلي به معناي عدم پذيرش محدوديتهاي حاضر و تلاش به رد شدن از آنها و خلق چيزي بهتر است. اگر اين كار را انجام نداده بوديم، هنوز هم در غار زندگي ميكرديم. چگونه ميتوانيد تسليم را با مسائل متغير و پيشرفت در امور تطابق دهيد؟
پاسخ :
براي بعضي افراد، تسليم ممكن است معناي ضمني منفياي داشته باشد و دلالت بر نقص، كم آوردن، عدم موفقيت در پيروزي بر چالشهاي زندگي، انفعال و ... داشته باشد. اما تسليم حقيقي چيزي كاملاً متفاوت است .
تسليم واقعي به معناي رها كردن خود در هر شرايطي نيست. در اين وضعيت قرار نيست شما هيچ كاري انجام ندهيد. اين امر همچنين به معناي توقف برنامهريزي يا آغاز عملكردهاي مثبت نيز نميباشد . تسليم خردي بسيار ساده اما در عين حال عميق است و به معناي اطاعت و رام شدن در برابر جريان زندگي ميباشد نه مخالفت با آن. تنها جايي كه ميتوان اين جريان زندگي را تجربه كرد، حال است. در نتيجه به آن تسليم شويد و لحظهي حال را بي قيد و شرط و بدون هيچ محافظهكاري بپذيريد.
تسليم به معناي رها كردن مقاومت دروني به آنچه كه هست ميباشد. مقاومت دروني نيز همان نه گفتن به لحظه است، كه خود ناشي از قضاوتهاي ذهني و حالات منفي احساسي ميباشد. اين مقاومت مخصوصاً زماني آشكار ميشود كه امور روند مناسبي ندارند و در واقع بين نيازها يا انتظارات وسواسگونهي ذهن و آنچه كه هست، شكافي ايجاد شده است. اين شكاف درد است. اگر از سنتان به اندازهي كافي گذشته باشد، ميدانيد كه امور اغلب مواقع نادرست از آب در ميآيند. اين دقيقاً همان زماني است كه اگر ميخواهيد درد و اندوه را از زندگي خود بيرون برانيد، بايد تسليم شدن را تمرين كنيد.
پذيرش آنچه كه هست، به سرعت شما را از هويت ذهنيتان رها ميكند و در نتيجه دوباره به هستي متصل ميسازد. مقاومت همان ذهنيت است . تسليم شدن پديدهاي كاملاً دروني است و به اين معنا نيست كه شما در ظاهر نميتوانيد براي تغيير شرايط كاري انجام دهيد يا تصميمي اتخاذ كنيد . در واقع اين موقعيت كلياي نيست كه وقتي تسليم ميشويد بايد آن را بپذيريد بلكه فقط قسمت كوچكي از آن محسوب ميشود كه حال نام دارد .
به طور مثال اگر جايي در گل گير افتادهايد به خود نميگوييد: "خب من به در گل ماندن تسليم مي .شوم " اين آن چيزي نيست كه ما از آن سخن ميگوييم. نيازي نيست شما موقعيتهاي ناخوشايند و ناراحتكنندهي زندگي را بپذيريد، همچنين نيازي نيست خود را فريب بدهيد و به خود بگوييد در گل بودن هيچ مشكلي نيست و همه چيز روبراه است . نه. شما كاملاً ادراك داريد كه ميخواهيد از اين وضعيت بيرون بياييد. وقتي توجهتان را بدون برچسبگذاري ذهني به حال معطوف كنيد، ديگر حال را قضاوت نميكنيد. در نتيجه ديگر مقاومت و احساسات منفي در مورد آن وجود ندارد. شما هستي اين لحظه را ميپذيريد. سپس عملكرد مناسبي انجام ميدهيد و تمام تلاشتان را ميكنيد تا از گل بيرون بياييد. اين چيزي است كه من از آن به عنوان عملكرد مثبت ياد ميكنم كه بسيار كارآمدتر و مؤثرتر از عملكردهاي منفي است.
#اکهارت تله
@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺