عمر عطرها برای من چیزی بیشتر از عمرِ بوی دود سیگاری که به عنوان یک رهگذر از کنارش رد میشی نیست. نه بیشتر از عمر یک حشره ی یک روزه. همیشه همینطور بوده. برخلاف سایر آدمها که با عطر و بوهای مختلف پرتاب میشن به خاطرات و داستانهای دور افتاده، من هیچوقت اینطور نبودم.
اما عطرِ تو رو میشناسم، میدونم که میشناسم. چون سرم بین خطوط گرمه و بوی عطرت یهو زودتر از تنت من رو بغل میکنه، حتی توی عمیق ترین خوابهام میدونم که بوی عطرت رقیق میشه، این یعنی ازم دور شدی یا سرمو میچرخونم و دنبالِ بوت میدوم، من نزدیکت میشم و انگشتهام از سرشونههات سرشار میشه.
برای من مثل این میمونه که یک فرد نابینا فقط بتونه حرکات شخص به خصوصی رو ببینه.
من برای اولین بار عطری رو دارم که میشناسمش، میتونم دنبالش کنم، روی خودم هم پیداش کنم..
اما عطرِ تو رو میشناسم، میدونم که میشناسم. چون سرم بین خطوط گرمه و بوی عطرت یهو زودتر از تنت من رو بغل میکنه، حتی توی عمیق ترین خوابهام میدونم که بوی عطرت رقیق میشه، این یعنی ازم دور شدی یا سرمو میچرخونم و دنبالِ بوت میدوم، من نزدیکت میشم و انگشتهام از سرشونههات سرشار میشه.
برای من مثل این میمونه که یک فرد نابینا فقط بتونه حرکات شخص به خصوصی رو ببینه.
من برای اولین بار عطری رو دارم که میشناسمش، میتونم دنبالش کنم، روی خودم هم پیداش کنم..