آقای فرهاد عزیز!
باید بودید و می دیدید که دیگر نه بوی عیدی هست و نه توپی..
کاغذ ها سیاه شدهاند و خبری هم از بوی ماهی های وسط سفره نیست
افسوس که جانمازِ ترمه ی مادربزرگ هم دیگر بوی یاس ندارد..
کاش میدیدید که ما زمستان را چگونه سر میکنیم، کاش میدانستید که خستگیه ما با هیچ چیزی در نمیشود..
شکستن قلک دیگر شادی آور نیست، درضمن اینجا چیزهای وحشتناک تری هم از کم و زیاد شدنِ پول ها موقع شمردن وجود دارند
ای کاش ما هم مثل شما بوی اسکناس تا خورده را به جای الکل حس میکردیم !
افسوس که با اینها،
نه زمستانی سر میشود، و نه خستگیای در میشود..
باید بودید و می دیدید که دیگر نه بوی عیدی هست و نه توپی..
کاغذ ها سیاه شدهاند و خبری هم از بوی ماهی های وسط سفره نیست
افسوس که جانمازِ ترمه ی مادربزرگ هم دیگر بوی یاس ندارد..
کاش میدیدید که ما زمستان را چگونه سر میکنیم، کاش میدانستید که خستگیه ما با هیچ چیزی در نمیشود..
شکستن قلک دیگر شادی آور نیست، درضمن اینجا چیزهای وحشتناک تری هم از کم و زیاد شدنِ پول ها موقع شمردن وجود دارند
ای کاش ما هم مثل شما بوی اسکناس تا خورده را به جای الکل حس میکردیم !
افسوس که با اینها،
نه زمستانی سر میشود، و نه خستگیای در میشود..