@literature9

اصلا هوای عشق هوای مزخرفی‌ست
طوفان مسیر رفتنمان را گرفته است
اینجا برای رد شدن از خاطرات خوب
چیزی میان راه نفس، جا گرفته است

باران نصیب کوچه‌ی بُن‌بَستمان نشد
با خاک توی کوچه کسی مهربان نشد
باران اگر نیامده راهی شدن خطاست
هرچند راه جلوه‌ی زیبا گرفته است

چیزی شبیه رفتن از این راه بی‌عبور
هرشب کنار خواب خوشم نقشه می‌کشد
در رختخواب‌های پر از بُهت فلسفه
یک فتنه در میان سرم پا گرفته است

باور نمی‌کنم این را که بعد از این
دنیای ما کنار فاصله‌ها خشک می‌شود
چیزی که در مخیله‌ام جا نمی‌گرفت
حالا به بغض پنجره ماوی گرفته است

دارد بهار می‌شود... اما نمی‌شود
یک آسمان برای تو باران بیاورم
از بس که در سکوت من این بغض لعنتی
اندازه‌ای به وسعت دریا گرفته است

دارد بهار می‌شود اما هوا بد است
اصلا هوای عشق هوای مزخرفی ست
کم کم غروب خانه غریبانه می‌شود
از بس که عشق، بوی معما گرفته است

#داوود_داشی_آزاد