بابا بهم گفت چرا غذا نمخوری
گفتم که دوس ندارم لوبیا بخورم گفت معده درد میگیره گفتم اشکالی نداره بزار بگیرم بعدشم شاید نردم و راحت شدین ازم بعد میگه که عاها خب باشه نخور
بعدش به بابام میگم بابا اگه من مردم نقاشیام و رنگام و تابلوهام رو قایم کنید داخل صندوق تو کمدم و قفلش کنید هر وقت دلتون برام تنگ شد بازش کنید بابام یهو گفت بعد از مردن تو همه نقاشیاتو میسوزونم گفت چراا
گفت چون دیگه خاکستری میشن چون دیگه تو نیستی رنگاشون میپرن و همشون که رنگی و خوشکل بودن زشت و سیاه و سفید میشن.
اونجا دلم خواست برا بابام بمیرم
گفتم که دوس ندارم لوبیا بخورم گفت معده درد میگیره گفتم اشکالی نداره بزار بگیرم بعدشم شاید نردم و راحت شدین ازم بعد میگه که عاها خب باشه نخور
بعدش به بابام میگم بابا اگه من مردم نقاشیام و رنگام و تابلوهام رو قایم کنید داخل صندوق تو کمدم و قفلش کنید هر وقت دلتون برام تنگ شد بازش کنید بابام یهو گفت بعد از مردن تو همه نقاشیاتو میسوزونم گفت چراا
گفت چون دیگه خاکستری میشن چون دیگه تو نیستی رنگاشون میپرن و همشون که رنگی و خوشکل بودن زشت و سیاه و سفید میشن.
اونجا دلم خواست برا بابام بمیرم