من یه علاقه دارم به اسم پلویوفیل.
ینی علاقه به بارون، آسمونِ خاکستری، شنیدن رعدو برق، موزیک هایی که صدای بارون و رعدو برق داره، علاقه به عطرِ خاک بارون خورده.
هر وقت با تو حرف میزنم یا میبینمت یاد این علاقم میوفتم، تو مثل بارونی برام تو مثل پرواز توی آسمونِ خاکستری هستی. تو مثل رعدو برق زیبایی.
تو مثل خاکه بارون خورده به دلم میشینی.
تو مثل موزیک با صدای بارونی که سر صبح موقع خوردن قهوع گوش میدم بهش.
من تورو مثل بارون دوس دارم
مثل بارون، هرچیزی که به تو مربوط باشرو دوس دارم.
ینی علاقه به بارون، آسمونِ خاکستری، شنیدن رعدو برق، موزیک هایی که صدای بارون و رعدو برق داره، علاقه به عطرِ خاک بارون خورده.
هر وقت با تو حرف میزنم یا میبینمت یاد این علاقم میوفتم، تو مثل بارونی برام تو مثل پرواز توی آسمونِ خاکستری هستی. تو مثل رعدو برق زیبایی.
تو مثل خاکه بارون خورده به دلم میشینی.
تو مثل موزیک با صدای بارونی که سر صبح موقع خوردن قهوع گوش میدم بهش.
من تورو مثل بارون دوس دارم
مثل بارون، هرچیزی که به تو مربوط باشرو دوس دارم.