#حوالی_عاشقی
پارت ۱
سرمو از سیاه چادر بیرون آوردم نگاهی به اطراف انداختم ننه داشت به گوسفند ها آب می داد دلم غار غور می کرد حسابی گشنم بود
_ننه آی ننه
_بله دختر
_ننه من گشنمه کی ناهار می خوریم!؟
_صبر من پدرت از صحرا برگرده گوسفند ها رو بیاره
سر تکون دادم داخل چادر برگشتم بابا خیلی دیر از صحرا بر می گشت همیشه هم اوقاتش تلخ بود ولی بازم مادرم با عشق ازش استقبال می کرد ما باید همه چیمون رو خودمون درست کنیم آخه ما عشایر بودیم از قبیله کرد ها یه آقا کرمی هم داشتیم که دست پا شکسته سواد بلد بود به بچه ها یاد می داد الان یه چند سالی میشه که فوت کرده پسر خاله من جاشو گرفته به بچه ها سواد یاد میده با صدای زنگوله گوسفند ها به بیرون رفتم
بابا مثل همیشه عصبانی گوسفند هارو به عاغول برد داخل چادر شد
سلامی کردم که سر جوابمو داد
مامان غذارو آورد همه نشستیم پایه سفره که بابا گفت
_باید بریم به سمت بیابان های شیراز اینجا دیگه آب هواش داره به سردی میره
دنیا رو سرم خراب شد خسته شده بودم از بس در حال کوچ کردن بودیم
_دختر چرا غذاتو نمی خوری؟
_اشتها ندارم
مادر گفت
_تو که همین الان اینجارو روی سرت گذاشته بودی که گشنته الا چی شد سیر شدی؟
_ممنون مادر عمه جان که نان می پخت خوردم سیر شدم
_باشه
از سیاه چادر بیرون آمدم آستین لباسمو جمع کردم نسیم خنکی به صورتم خورد بابا راست می گفت سرما داره می رسه
_رونا؟
به عقب برگشتم با پسر خالم روبه رو شدم یه چند سالی بود خواستگارم بود اما پدرم قبول نمی کرد اسمش رهامه پسر خوب کاریه بیشتر دختر های قبیله ما آرزوشونه که باهاش ازدواج کنن اما پدرم میگه من بچم سنم کمه باید بزرگ تر بشم ولی من ۱۶ سالم بود و دختر های هم سن بچه هم داشتن
_رونا کجایی؟
_ب..بله..
_خوبی؟
_ممنون
_می خوام باهات شخصی کار کنم تا تو هم مثل بشی معلم همین قبلیه کمک دست من بشی
_من آقا رهام؟؟ مردم چی میگن؟؟ زشت نیس آخه
_چه زشتی آخه دختر خاله بده می خوام این قبلیه یه معلم دیگه هم داشته باشه
_آخه پدرم اجازه نمیده
_من اجازتو از پدرت گرفتم
_یعنی بابا اجازه داد مطمئنی شما؟
_چرا انقدر تعجب کردی نظرت چیه از الان شروع کنیم
_آخه...من...خجالت می کشم همه دارن نگاه می کنن زشته
_نگران زشتیش نباش بریم؟
_چشم آقا رهام
_بگو رهام
_درست نیس اسمتنو خالی صدا کنم واسه یه دختر عیبه
خندید گفت
_باشه بیا بریم
پشت سرش راه افتادم همه مرد های ما از همین لباس ها می پوشیدن اما وقتی رهام می پوشه ها دلم می لرزه انگار با همه فرق داره
_دقت کردی امروز خیلی میری تو فکر؟
_ببخشد آقا رهام اول شما داخل بشین
دانلود چادر نشستیم رهام شروع کرد
_می خوام بشی کمک حال من پس خوب یاد بگیر که بتونی به بقیه هم یاد بدی باشه دختر خاله
_چشم آقا رهام
_آفرین....خواندن و نوشتن که بلدی
خندیدم و گفتم
_آره آقا رهام اونو که همه بچه ها بلدن
_خب پس میریم سراغ ریاضی و حساب
بهش خیره شدم تا به درسش ادامه بده
@loversmacan______________________rohamir.oficiall.love ❤️❤️ فالو کنید بک میدم❤️❤️