#پاییز_چشمانت🍂🍁🍂🍁🍂
❌❌❌❌❗️❗️❗️❗️❓
#پارت_آینده💯💯
#لطفا_افراد_زیر_هجده_سال_از_جوین_شدن_خودداری_فرمایند❌
گوشی را دم #گوشم جا به جا کردم، پنهانی صحبت کردن دشوار ترین کار ممکن بود. تُن #صدایم را پایین تر آوردم:
-اسمت... اسمتو بگو به من #ناشناس دوست داشتنی!
صدای نفس های #منظم و یکی در میانش توی گوش هایم #پیچید، نگاهم به نگاه مشکوک امیر افتاد. آب دهانم را #قورت دادم و پرسید:
-با کی داری حرف میزنی؟
زبانم قفل شد. از پشت #گوشی، صدای #ناشناس دوست داشتنی را میشنیدم:
-من #عاشقتم دختر... فقط #بدون منم که #حق دارم داشته باشمت. اوکی؟
ناخودآگاه #لبخندی زدم که از دید امیر #دور نماند. با خشم و #غضب به سمتم آمد، گوشی را گرفت و دم گوش خودش گذاشت. ب#ا وحشت بلند شدم و نمی دانم چه شنید که در آن واحد #رگ های گردنش بیرون زد. دستش را #گرفتم، نگاهم کرد، #نعره ای کشید و گوشی را به سمت دیوار پرتاب کرد، #جیغ کشیدم و فریاد زد:
-کثافتِ خائن، با کدوم #بیناموسی داشتی زر میزدی؟
-من... من... من
-خفه شو، #خفه شو... تو مال منی زن نفهم.
-من #مال تو نیستم.
با لحن ترسناکی گفت:
-جدی؟ تو اینطور #فکر میکنی؟
سرم را #نامطمئن تکان دادم، دست انداخت زیر پیراهنم، #نفسم رفت.
-منم امشب اتفاقا میخوام کاری کنم که مال من باشی، خواهرمی مگه؟ که بهت دست نزنم؟ هوم؟
خواستم #جیغ بزنم اما با کاری که کرد!.....♨️🔞
جدی جدی میخوای بدونی چی شد؟؟😱😋🙃
پس زود باش تا عقب نموندی❌❌♨️👇👇👇
@Hjromanonline@Hjromanonline@Hjromanonline#خشن♨️♨️
#عاشقانه_صحنه_دار🔞💯
@Hjromanonline@Hjromanonline@Hjromanonline@Hjromanonline