صبح دختر داییم زنگ زد گفت تولد خواهرشه و میخوان تولد بگیرن؛ یه جوری گفت فک کردم چند نفرن یه دوست شو دعوت کرده یکی به من زنگ زد اولش گفتم نه چون ازشون متنفرررم متنفرررر.
ولی بعدش قرار شد با خواهرم بریم خونشون کادوشو بدیم یکم بشینیم بیایم
ولی بعدش قرار شد با خواهرم بریم خونشون کادوشو بدیم یکم بشینیم بیایم