امروز بخاطر سرماخوردگی شدیدا بی حال بودم.عصر رفتم دکتر و کلی آمپول داد.با اینکه سرم زدم و آمپول تقویتی همچنان بی حال و بی رمقم.
تا پارسال هروقت مریض می شدم فقط میخوابیدم.اما امسال بخاطر گل پسرم نه تنها نخوابیدم بلکه مجبور بودم دائم بشینم و بلند شم و راه ببرمش و دلقک بازی در بیارم تا غذاشو بخوره.
اینم از فصل جدید زندگی ما که با همه ی سختی هاش شیرینه.الهی قسمت همه آرزومندا بشه این سختیهای مادری
تا پارسال هروقت مریض می شدم فقط میخوابیدم.اما امسال بخاطر گل پسرم نه تنها نخوابیدم بلکه مجبور بودم دائم بشینم و بلند شم و راه ببرمش و دلقک بازی در بیارم تا غذاشو بخوره.
اینم از فصل جدید زندگی ما که با همه ی سختی هاش شیرینه.الهی قسمت همه آرزومندا بشه این سختیهای مادری