خواهرم چند هفته پیش یه ویدیو فرستاده بود از بالکن خونهشون که داشت بارون میومد. یه جا گوشی رو گذاشت کناری و با ذوق خم شد که قطرههای بارون بخورن به انگشتهاش.
مامان امروز درد داشت و از اثرات مسکنهای قوی، هذیون میگفت. یه جا با گریه اسم خواهرم رو داد زد و گفت از لبهی بالکن برو اونور.
چند دقیقه بعد در حالیکه داشت منو نگاه میکرد گفت: پری خوبه؟
اشکهاش رو پاک کردم و گفتم: آره خوبه عزیز دلم... خوبه...
مامان امروز درد داشت و از اثرات مسکنهای قوی، هذیون میگفت. یه جا با گریه اسم خواهرم رو داد زد و گفت از لبهی بالکن برو اونور.
چند دقیقه بعد در حالیکه داشت منو نگاه میکرد گفت: پری خوبه؟
اشکهاش رو پاک کردم و گفتم: آره خوبه عزیز دلم... خوبه...