یه چیزی از ظهر یادم اومد الان، بعد فهمیدم اصلا تعادل ندارم
ظهر بشدت عصبی بودم از حجم درسام و کارام و تداخل امتحانام هی داشتم مینوشتم تو دفترم تا به یه نتیجه برسم، بعد اومدم تلگرام که یه چیزی چک کنم یهو دیدم کت جین آورده یه بوتیک، زنگ زدم مامانم گفتم داری میایی خونه برو بگیرشون برام
تلفن قطع کردم دوباره شروع کردم غر زدن به جون خودم 🚶♀
ظهر بشدت عصبی بودم از حجم درسام و کارام و تداخل امتحانام هی داشتم مینوشتم تو دفترم تا به یه نتیجه برسم، بعد اومدم تلگرام که یه چیزی چک کنم یهو دیدم کت جین آورده یه بوتیک، زنگ زدم مامانم گفتم داری میایی خونه برو بگیرشون برام
تلفن قطع کردم دوباره شروع کردم غر زدن به جون خودم 🚶♀