گاهی عجیب دور خودت پیله می تنی
هی فکر می کنی ...به خودت چنگ میزنی
.
هی فکر می کنی به هزاران خیال پرت !
هی خنده می کنی و ...سپس موی می کنی !
.
امروز من به تو ، به خودم فکر می کنم
دریای حادثه ! به تو ای دلسپردنی !
.
تو : کهکشان شیری منظومه های من
خورشید : خواهر تنی ات ، ماه : ناتنی !
.
امروز من به رفتن خود فکر می کنم
امروز من به مرگ ... چرا داد می زنی ؟! .
امروز شاعرت به جنون فکر می کند
امروز...من...به چه؟!...تو چه گفتی؟!...تو با منی؟!
.
با من ، تو ، قهر می کنی و می روی ؟! ... چرا ؟!
دیوانه ام ؟! ... عجب !... چه دلیل مبرهنی !
.
او رفت ! ...
رفت ؟!
هی ! تو ! چرا دست روی دست ... ؟! .
تو که نشسته ای و در این بیتهای پست - - .
هی دور می زنی و غزل دوره می کنی !
پاشو !...تمام شد غزلم !...قافیه شکست !!
.
او رفت ! ...هی تو !... داد بزن !...حنجره بشو !
چون که گلوی خسته ام از بغض بسته است
.
فریاد کن :
آهای ! چه اینجا چه جلجتا !
من ماندم و صلیب ...سه تا میخ آهنی !
.
زخمی ست دست و پام ولی ...آی... آی... آی !
زخمی ست روی قلب : ...لٍماذا تَرَکتَنی ؟!
.
حالا که من توام ، تو منی ، می دوی ؟! ...کجا ؟!
لولاک ما خَلَقتً غزل مثنوی... کجا ؟!
.
این شعر شطح نیست ، جنون مضاعف است !
لیلی تویی که قیس به هذیان مکلف است !
.
ابن السلام شاه شما نیست ، بی بی ام !
سربازتان منم !...من و شمشیر چوبی ام !
شاه سپید روی ! بیا مهره را... بچین - -
.
سیبی ... سیاه می شود آدم ... وَ ... آفرین !- - .
من ماتَ ... فی صراط تو... ، پس من شهید شد
از میز این قمار ، اذان می چکید ، شد :
.
حی علی الصلوة! ... صلوة بلند عشق !
حی علی الفلا...خن چشمت ! ...پرنده : عشق !
وقتی پرنده شد که نگاه تو را چشید
آهو نشد مگر به امیدِ کمندِ عشق !
.
من در هزار دانه ی گندم گمم ... ولی
حوای قلب توست که دارد سرند عشق !
.
تو چشمه چشمه شور ، که من جرعه جرعه مست !
من گریه گریه شوق ، تو هم خنده خنده عشق !
.
قدت قصیده ایست ، لبانت رباعی است !
با تو پر از غزل شده ترجیع بند عشق !
.
با تو ... پر از ... غزل شده ...
با تو ...! **
...
گاهی عجیب دور خودت پیله می تنی
هی فکر می کنی ...به خودت چنگ می زنی
هی فکر می کنی به هزاران خیال پرت !
هی خنده می کنی و ...سپس موی می کنی !
#سیامک_بهرام_پرور
@masmuat